اولین عشق زندگیم
اولین عشق زندگیم
P29
....بیشتر میخوام درونت رو حس کنم
(ویو کوک)
از خواب بلند شدم ساعت ۷ بود امشب یه مهمونی بزرگ بین مافیا ها بود قرار بود هر کس با پارتنرش بیاد
رفتم جای اتاق ا.ت
_تق تق
+ب.. بفرمایید
رفتم داخل
_ ا.ت امروز به یه مهمونی دعوت شدیم توهم باید بیای
+چ.چی مهمونی ؟
_هووم....برای لباس هم ....اینجا لباس زیاده بهت میدم
+و..ولی
_میدونم حالت خوب نیس و نمیتونی خوب راه بری ولی چاره ای نیست
+ب.. باشه
_میرم برات لباس بیارم
رفتم و از اتاق لونا براش پوشیده ترین لباس رو آوردم چون دلم نمیخواد کسی از شیطنت های دیشب باخبر بشه و ا.ت خجالت بکشه نمیخوام اون عذاب بکشه
_بیا اینم لباس
+م..مرسی
_کمک بکنم بهت ؟
+نه
_مطمئنی؟
+بله
از اومدم بیرون و رفتم توی اتاق خودم
یکی از لباس هامو پوشیدم و رفتم دم در اتاق ا.ت
_تق تق
+ن..نیا
به حرفش اعتنایی نکردم و در رو باز کردم
؟؟؟
لباسش نیمه تنش بود و شونه هاشو برهنه بود
رد کبودی های دیشب روی گردنش یادم می انداخت که دیشب چقدر بهم نزدیک بودیم
_(پوزخند) بزار کمک کنم
رفتم بهش کمک کردم تا لباسش رو بپوشه
_ بریم
براید بغلش کردم و بردمش پایین توی ماشین گذاشتمش و خودم هم نشستم و راه افتادیم
(پرش زمانی به موقع رسیدن )
وارد شدیم همهمه بود
رفتیم روی یکی از صندلی ها نشستیم بردمش به خلوت ترین مکان چون میدونستم قراره کلی خجالت بکشه
+م...میشه...برم ...د...دستشویی؟
_میخوای باهات بیام ؟
+نه...خ..خودم میرم
_باشه برو
بعد از رفتن ا.ت دوتا دختر اومدم پسر میزمون نشستن
×اووممم این آقا خوشگله چقدر سکسیه
دستش رو به دستم میکشید
دستش رو پس زدم
_ببخشید ولی دوست دختر دارم
×چی ولی من که نمیبینمش
+چرا دقیقا برگردی میبینیش
ا.ت بود پشت سرش بود با نگاه ترسناکش داشت به دختره نگاه میکرد
اومد نزدیکم و روی پام نشست
+ددی ببخشید که دیر شد
_ا..اوم اشکال نداره
دستم رو دور کمرش حلقه کردم و بوسه ای از شونش زدم
P29
....بیشتر میخوام درونت رو حس کنم
(ویو کوک)
از خواب بلند شدم ساعت ۷ بود امشب یه مهمونی بزرگ بین مافیا ها بود قرار بود هر کس با پارتنرش بیاد
رفتم جای اتاق ا.ت
_تق تق
+ب.. بفرمایید
رفتم داخل
_ ا.ت امروز به یه مهمونی دعوت شدیم توهم باید بیای
+چ.چی مهمونی ؟
_هووم....برای لباس هم ....اینجا لباس زیاده بهت میدم
+و..ولی
_میدونم حالت خوب نیس و نمیتونی خوب راه بری ولی چاره ای نیست
+ب.. باشه
_میرم برات لباس بیارم
رفتم و از اتاق لونا براش پوشیده ترین لباس رو آوردم چون دلم نمیخواد کسی از شیطنت های دیشب باخبر بشه و ا.ت خجالت بکشه نمیخوام اون عذاب بکشه
_بیا اینم لباس
+م..مرسی
_کمک بکنم بهت ؟
+نه
_مطمئنی؟
+بله
از اومدم بیرون و رفتم توی اتاق خودم
یکی از لباس هامو پوشیدم و رفتم دم در اتاق ا.ت
_تق تق
+ن..نیا
به حرفش اعتنایی نکردم و در رو باز کردم
؟؟؟
لباسش نیمه تنش بود و شونه هاشو برهنه بود
رد کبودی های دیشب روی گردنش یادم می انداخت که دیشب چقدر بهم نزدیک بودیم
_(پوزخند) بزار کمک کنم
رفتم بهش کمک کردم تا لباسش رو بپوشه
_ بریم
براید بغلش کردم و بردمش پایین توی ماشین گذاشتمش و خودم هم نشستم و راه افتادیم
(پرش زمانی به موقع رسیدن )
وارد شدیم همهمه بود
رفتیم روی یکی از صندلی ها نشستیم بردمش به خلوت ترین مکان چون میدونستم قراره کلی خجالت بکشه
+م...میشه...برم ...د...دستشویی؟
_میخوای باهات بیام ؟
+نه...خ..خودم میرم
_باشه برو
بعد از رفتن ا.ت دوتا دختر اومدم پسر میزمون نشستن
×اووممم این آقا خوشگله چقدر سکسیه
دستش رو به دستم میکشید
دستش رو پس زدم
_ببخشید ولی دوست دختر دارم
×چی ولی من که نمیبینمش
+چرا دقیقا برگردی میبینیش
ا.ت بود پشت سرش بود با نگاه ترسناکش داشت به دختره نگاه میکرد
اومد نزدیکم و روی پام نشست
+ددی ببخشید که دیر شد
_ا..اوم اشکال نداره
دستم رو دور کمرش حلقه کردم و بوسه ای از شونش زدم
۸۹۲
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.