ای دل! تو را بگفتم کز عاشقی حذر کن
ای دل! تو را بگفتم کز عاشقی حذر کن
بگذار نیکوان را، وز عشقشان گذر کن
چون روی خوب بینی، دیده فرازِ هم نِه
چون تیر عشق بارد، شرم و خِرد سپر کن
فرمان من نبُردی، فرجام من نجُستی
پنداشتی که گویم هر ساعتی بَتَر کن!
هر گام عاشقی را صدگونه درد و رنج است
گر ایمنیت باید، از عاشقی حذر کن
ناکام من برفتی، در دام عشق ماندی
چون است روزگارت؟ ما را یکی خبر کن
اکنون به صبر کردن، نآید مراد حاصل
زاین چاره بازمانی؛ رو چارهی دگر کن
بگذار نیکوان را، وز عشقشان گذر کن
چون روی خوب بینی، دیده فرازِ هم نِه
چون تیر عشق بارد، شرم و خِرد سپر کن
فرمان من نبُردی، فرجام من نجُستی
پنداشتی که گویم هر ساعتی بَتَر کن!
هر گام عاشقی را صدگونه درد و رنج است
گر ایمنیت باید، از عاشقی حذر کن
ناکام من برفتی، در دام عشق ماندی
چون است روزگارت؟ ما را یکی خبر کن
اکنون به صبر کردن، نآید مراد حاصل
زاین چاره بازمانی؛ رو چارهی دگر کن
۸۳.۳k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹