تو سهم دل نشدی پس چرا شتاب کنم

تو سهم دل نشدی, پس چرا شتاب کنم
چقدر واژه بیابم, غزل کتاب کنم
برای نازِ نگاهت وضوی عشق کنم
به غیر تو ز همه دل که اجتناب کنم
دلم تو را همه ی فکر و ذهن خود کرده است
تو را اجازه بده من نفس خطاب کنم
کنار پنجره غمگین به انتظار نشسته
بگو که روی تو آیا شود حساب کنم
زنم چو بوسه به کنج لب تو عشق من
که قند در دل عاشق کُشِ تو آب کنم
تو می بری به کجا این چنین شتابان دل
بیا که جام نگاه تو پر شراب کنم
دیدگاه ها (۹)

دوره گردی خسته ام... خواهان پایان نیستمدورچشمت گشته ام عمری....

خواستی عشق زلالم را بسنجے با قسماے تو تنها بر لبم سوگند، قرآ...

سرم را گم نکن درذهن آغوشت،سرم تنهاستیکی مثل خودم در گورگاه ِ...

تا صبح بیدارم ، چرا ؟ چون دوستت دارمآرام می بارم ، چرا ؟ چون...

فراز مردانی

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط