پارت 20 خون ملکه خاص
پارت 20 خون ملکه خاص
دیدم ا.ت داره سرفه میکنه رفتم سمتش و تبش رو با تب سنج گرفتم که دیدم خیلی بالاست پس زنگ زدم به نامجون ( نامجون دکتر هست و همیشه تو کار ها به کوک مشاوره میده و فرد مورد اعتماد کوکه )
نامجون جواب داد و بهش گفتم نامجون ا.ت داره تو تب میسوزه مدام سرفه میکنه ( با گریه )
( علامت نامجون = )
= کوک آروم باش بگو کجایی
- تو باغ مخفی ام
= خب من دارم میام اونجا فقط محافظ رو بردار و ا.ت رو ببر حموم با اب یخ
- باشه باشه
بعد قطع کردم اول دستم رو با با دندون هام بریدم و با خونم محافظ رو از روی باغ برداشتم بعد لباس های ا.ت رو در آوردم و بردمش زیر آب یخ که داد زد نکن یخه دارم یخ میکنم که بهش گوش ندادم چون خودش متوجه اینکه داره میسوزه نمیشد بعد چند دقیقه بیهوش شد و منم آوردمش بیرون بدنش رو خشک کردم و بعدش مجبور شدم لباس های زیرشم چون خیس شده بود عوض کنم بعد از عوض کردن لباس های زیرش لباس خواب پشمی اش رو تنش کردم و دوباره تب اش رو گرفت تب اش کمی اومده بود پایین
که صدای در اومد رفتم در رو باز کردم نامجون بود وقتی اومد تو دوباره دستم رو خون انداختم و محافظ رو گذاشتم بعد نامجون رو بردم تو اتاق بعد چند دقیقه نامجون گفت تب اش پایین اومد احتمالا تا فردا خوب میشه اما باید غذای مقوی زیاد بخوره مثل اینکه اخیرا بدنش خیلی ضعیف شده و بعد گفتم باشه مراقبشم بعد نامجون رو تا بیرون محافظ بردم و برگشتم پیش ا.ت و روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و آروم توی گوشش زمزمه کردم که دیگه حق نداری مریض بشی خب که چیزی نگفت و بعد خوابم برد
« پایان پارت 20 »
دیدم ا.ت داره سرفه میکنه رفتم سمتش و تبش رو با تب سنج گرفتم که دیدم خیلی بالاست پس زنگ زدم به نامجون ( نامجون دکتر هست و همیشه تو کار ها به کوک مشاوره میده و فرد مورد اعتماد کوکه )
نامجون جواب داد و بهش گفتم نامجون ا.ت داره تو تب میسوزه مدام سرفه میکنه ( با گریه )
( علامت نامجون = )
= کوک آروم باش بگو کجایی
- تو باغ مخفی ام
= خب من دارم میام اونجا فقط محافظ رو بردار و ا.ت رو ببر حموم با اب یخ
- باشه باشه
بعد قطع کردم اول دستم رو با با دندون هام بریدم و با خونم محافظ رو از روی باغ برداشتم بعد لباس های ا.ت رو در آوردم و بردمش زیر آب یخ که داد زد نکن یخه دارم یخ میکنم که بهش گوش ندادم چون خودش متوجه اینکه داره میسوزه نمیشد بعد چند دقیقه بیهوش شد و منم آوردمش بیرون بدنش رو خشک کردم و بعدش مجبور شدم لباس های زیرشم چون خیس شده بود عوض کنم بعد از عوض کردن لباس های زیرش لباس خواب پشمی اش رو تنش کردم و دوباره تب اش رو گرفت تب اش کمی اومده بود پایین
که صدای در اومد رفتم در رو باز کردم نامجون بود وقتی اومد تو دوباره دستم رو خون انداختم و محافظ رو گذاشتم بعد نامجون رو بردم تو اتاق بعد چند دقیقه نامجون گفت تب اش پایین اومد احتمالا تا فردا خوب میشه اما باید غذای مقوی زیاد بخوره مثل اینکه اخیرا بدنش خیلی ضعیف شده و بعد گفتم باشه مراقبشم بعد نامجون رو تا بیرون محافظ بردم و برگشتم پیش ا.ت و روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و آروم توی گوشش زمزمه کردم که دیگه حق نداری مریض بشی خب که چیزی نگفت و بعد خوابم برد
« پایان پارت 20 »
۴.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.