من شش لایه پوشیده بودم باز سردم بود اون با یه تیشرت ایست

من شش لایه پوشیده بودم باز سردم بود. اون با یه تیشرت ایستاده بود قیافه ش ام اصلا شکل آدمایی نبود که سردشونه. بی معطلی پرسیدم تو یخ نمی زنی؟ گفت من سرمایی نیستم ولی الان واقعا سرده!
در چنین مواقعی میدونی چی کار میکنم؟ گفتم چی کار؟ گفت قبول میکنم که الان سرده و من سردمه.
قبول میکنم همینی که هست دیگه! اونوقت سرما دیگه اذیت ام نمیکنه خیلی. خندیدیم.
فکر کردم به اینکه من در زندگی م هیچ وقت از اول به این حقیقت اگاه نیستم. حالا تو هر شرایطی. هربار هی خودمو به در و دیوار میزنم وای چرا اینه چرا اونه حالا چی کار کنم! ای وای ای داد ای بیداد! وسطا یه جایی میرسم به اینکه انگار دنیا با سیستم «همینی که هست!» کار میکنه و تو هم بهتره خودتو با همین سیستم کوک کنی!
تا می پذیرم «همینی که هست!» یا همه چی شروع میکنه به درست شدن یا حداقل به یه آرامش موضعی میرسم.

#یامور_کایا
دیدگاه ها (۱)

-یه اتفاقایی تو زندگیم میوفته که دلگیره ولی دلم نمیگیره..نار...

ادم هارو ستون زندگیتون نکنین ،یه روزی کم میارن میشکنن ، زندگ...

در بیست سال اول زندگی ام انقدر دنده به دنده می شدم تا خوابم ...

بدترین حالتِ ماجرا این است که طاقتمان تمام شود و به روی خودم...

تفنگ پارت ۶

بچها دو هفته ست مریضم برا همین هی تو طول مدرسه یعنی پنج ساعت...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟒کوک: «خب… حالا نوبت منه. مین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط