کوک خب حالا نوبت منه مینا جرت یا حقیقت

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟒

کوک: «خب… حالا نوبت منه. مینا، جرأت یا حقیقت؟»

مینا: « حقیقت.»(😑)

کوک: «نههه… حقیقت به چه درد می‌خوره؟ جرأت بگو.»

مینا: « نرینی باشه جرأت.»(🙄)

ات: « آخ آخ آخ اینجا دیگه مینا پودر میشه.»

کوک: «جرأت میدم الان یه استیکر +۱۸ بفرستی. ولی نه برای من… برای ات .»(😏)

مینا: « چی؟! برای ات؟! روانی؟!»(🤨)

ات: « نههههه من گناه دالم!»(😳)

کوک: «هه. معصوم؟ تو که از همه بیشتر سوال مریضانه می‌پرسی .»(🤨)

مینا: «نه… این یکیو انجام نمیدم.»

کوک: «خب اگه انجام ندی یعنی باختی. باختی هم باید جریمه بدی.»

ات: « وای وای وای خدایا جریمه‌هه چی میشه؟»(🤣)

مینا: « بگین چی.»(😔)

کوک: «جریمه‌ت اینه… سه روز کامل هر چی من گفتم باید انجام بدی. بدون غر.»

مینا: « نهههه دیگه شورشو درآوردی.»(😡)

ات: « این قشنگ‌ترین قسمتشه. خدایا شکرت که مونگل‌ها وجود دارن.»(🤣)

مینا، بعد از کلی غر غر و استیکر پرتاب دم پایی و چوب، بالاخره یه استیکر نصفه‌نیمه فرستاد… (🩴🪵)
همون لحظه ات منفجر شد از خنده.

ات: « وای وای وای وای… من مُردم! این تاریخی‌ترین لحظه گروه مونگل‌هاست.»(🤣)

کوک: « خب. قبول شد. ولی هنوز جریمتم سر جاشه.»(😏)

مینا: «به کی. رم .»(😒)
دیدگاه ها (۱)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟓کوک: «خب… من یه ایده دارم. ا...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑ات: «خب خب خب… حالا که اوضاع...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟐کوک: «راستی مینا… هنوزم جرأت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط