عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت 21
جینو:رفتیم سمت ساحل قدم بزنیم....
همینطور که داشتیم قدم میزدیم یهو یکی از پشت داد زد
یونجین: میا تویی(با صدای بلند)
میا که صدای اون پسر براش آشنا بود سریع برگشت و دید که یونجینِ( دوست صمیمی میا)
میا: یونجین تو اینجا چیکار میکنی؟(با خوشحالی )
یونجین و میا هر دو رفتن نزدیک تر همدیگه رو بغل کردن و سلام و احوالپرسی......
شوگا که حسابی عصبانی شده بود اومد پیش من.....
شوگا: این عقب افتاده دیگه کیه؟
با اینکه سعی کرده بود خودش رو آروم نشون بده ولی به خوبی میشد فهمید که چقدر از اینکه میا اون پسر رو بغل کرده بود عصبانی شده ، منی که متوجه عصبانیت شوگا شده بودم اروم دستم رو گذاشت رو شونه شوگا و.....
جینو: دوست صمیمی میا هست از بچگی باهم بزرگ شدن میا براش مثل خواهر میمونه (به حالت دلداری)
شوگا که با این حرفم کمی از عصبانیتش فروکش کرده بود سریع خودش و تکون داد و از کنارم رفت....
منم رفت پیش میا و با یونجین سلام کردم و به میا بگم که بیاد بریم خونه.....
جینو :سلام یونجین
یونجین:سلام جینو
بعد از احوالپرسی توی گوش میا اروم گفتم که خدافظی کنه بریم....
بعد از خدافظی میا رفتیم خونه.
پرش زمان به 1 شب:
ویو خونه:
ینا : لیا یه دقیقه بیا اتاق من.....
(لیا میره اتاق یِنا)
ینا:لیا به جیمین بگو که فردا تهیونگ رو ببرن بیرون که ما خونه رو آماده کنیم یادت نره ها.....
لیا :باش خیالت راحت(از اتاق میره بیرون)
(همه رفتن اتاق خودشون و خوابیدن)
ادامه دارد:-)
پارت 21
جینو:رفتیم سمت ساحل قدم بزنیم....
همینطور که داشتیم قدم میزدیم یهو یکی از پشت داد زد
یونجین: میا تویی(با صدای بلند)
میا که صدای اون پسر براش آشنا بود سریع برگشت و دید که یونجینِ( دوست صمیمی میا)
میا: یونجین تو اینجا چیکار میکنی؟(با خوشحالی )
یونجین و میا هر دو رفتن نزدیک تر همدیگه رو بغل کردن و سلام و احوالپرسی......
شوگا که حسابی عصبانی شده بود اومد پیش من.....
شوگا: این عقب افتاده دیگه کیه؟
با اینکه سعی کرده بود خودش رو آروم نشون بده ولی به خوبی میشد فهمید که چقدر از اینکه میا اون پسر رو بغل کرده بود عصبانی شده ، منی که متوجه عصبانیت شوگا شده بودم اروم دستم رو گذاشت رو شونه شوگا و.....
جینو: دوست صمیمی میا هست از بچگی باهم بزرگ شدن میا براش مثل خواهر میمونه (به حالت دلداری)
شوگا که با این حرفم کمی از عصبانیتش فروکش کرده بود سریع خودش و تکون داد و از کنارم رفت....
منم رفت پیش میا و با یونجین سلام کردم و به میا بگم که بیاد بریم خونه.....
جینو :سلام یونجین
یونجین:سلام جینو
بعد از احوالپرسی توی گوش میا اروم گفتم که خدافظی کنه بریم....
بعد از خدافظی میا رفتیم خونه.
پرش زمان به 1 شب:
ویو خونه:
ینا : لیا یه دقیقه بیا اتاق من.....
(لیا میره اتاق یِنا)
ینا:لیا به جیمین بگو که فردا تهیونگ رو ببرن بیرون که ما خونه رو آماده کنیم یادت نره ها.....
لیا :باش خیالت راحت(از اتاق میره بیرون)
(همه رفتن اتاق خودشون و خوابیدن)
ادامه دارد:-)
- ۵.۰k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط