رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:60
#دیانا
دیدم توی خونه امیر لخ*ت هستم جیغ زدم
امیر:چتههه
دیانا:سریع رفتم پتو رو کشیدم رو خودم،این چه کاریه انجام میدی مگه من با تو قطع رابطه نکردم هان؟
امیر:دیگه برای بچمون خوب نیست
دیانا:امیر منو ببر خونه خودم
امیر:گفتم اگر بچه رو بکشی خودتم کشته میشی
دیانا:امیر منو ببر با جیغ و داد
امیر:نبرم چی میشه؟
دیانا:سریع رفتم لباسم پوشیدم از آشپزخانه یه چاقو برداشتم،خودمو می کشم،اینطوری هم خودم میمیرم هم اون بچه
امیر:باشه باشه،سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت خونه دیانا،دیانا
دیانا:چه مرگته
امیر:میشه در مورد این موضوع چیزی به ارسلان نگی؟
دیانا:باشه
امیر:مواظب بچمون باش
که یهو ارسلان اومد بیرون
#ارسلان
وقتی رسیدم خونه از خواهرم پرسیدم دیانا کو گفت رفته فروشگاه پانیذ هم آماده شد همراهم بیاد که وقتی در رو باز کردم دیانا و امیر روز رو دیدم،پسره اشغال تو اینجا چیکار می کنی دشت به ناموس مردم میزنی هاااا با داد
پانیذ:داداش آروم باش
امیر:حواسم نبود یهو از دهنم در رفت گفتم فعلا که از من بچه دار هست
ارسلان:چییییییی با داد،دیانا چه گوهی خوردییی
دیانا:ارسلان به خدا من...امیر تروخدا نذار منو بزنه
ارسلان:نتونستم تحمل کنم سریع رفتم در رو باز کردم دست دیانا رو محکم آوردم بیرون که امیر هم برا اینکه می ترسید پلیس ببینتش از ترسش فرار کرد،دیانا این عوضی چی میگه هان
دیانا:ارسلان خودش اینطوری کرد هق
ارسلان:اگر اینطوری بود چرا سقدش نکردی هااااا با داد
پانیذ:ارسلان این چه کاریه می کنی می فهمی اصلا چی کار داری می کنی،داره میگه اون اینکار رو باهام کرد
ارسلان:باشه،رفتم داخل اتاق و وسایلم رو جمع کردم که از خونه برم...
حمایت
part:60
#دیانا
دیدم توی خونه امیر لخ*ت هستم جیغ زدم
امیر:چتههه
دیانا:سریع رفتم پتو رو کشیدم رو خودم،این چه کاریه انجام میدی مگه من با تو قطع رابطه نکردم هان؟
امیر:دیگه برای بچمون خوب نیست
دیانا:امیر منو ببر خونه خودم
امیر:گفتم اگر بچه رو بکشی خودتم کشته میشی
دیانا:امیر منو ببر با جیغ و داد
امیر:نبرم چی میشه؟
دیانا:سریع رفتم لباسم پوشیدم از آشپزخانه یه چاقو برداشتم،خودمو می کشم،اینطوری هم خودم میمیرم هم اون بچه
امیر:باشه باشه،سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت خونه دیانا،دیانا
دیانا:چه مرگته
امیر:میشه در مورد این موضوع چیزی به ارسلان نگی؟
دیانا:باشه
امیر:مواظب بچمون باش
که یهو ارسلان اومد بیرون
#ارسلان
وقتی رسیدم خونه از خواهرم پرسیدم دیانا کو گفت رفته فروشگاه پانیذ هم آماده شد همراهم بیاد که وقتی در رو باز کردم دیانا و امیر روز رو دیدم،پسره اشغال تو اینجا چیکار می کنی دشت به ناموس مردم میزنی هاااا با داد
پانیذ:داداش آروم باش
امیر:حواسم نبود یهو از دهنم در رفت گفتم فعلا که از من بچه دار هست
ارسلان:چییییییی با داد،دیانا چه گوهی خوردییی
دیانا:ارسلان به خدا من...امیر تروخدا نذار منو بزنه
ارسلان:نتونستم تحمل کنم سریع رفتم در رو باز کردم دست دیانا رو محکم آوردم بیرون که امیر هم برا اینکه می ترسید پلیس ببینتش از ترسش فرار کرد،دیانا این عوضی چی میگه هان
دیانا:ارسلان خودش اینطوری کرد هق
ارسلان:اگر اینطوری بود چرا سقدش نکردی هااااا با داد
پانیذ:ارسلان این چه کاریه می کنی می فهمی اصلا چی کار داری می کنی،داره میگه اون اینکار رو باهام کرد
ارسلان:باشه،رفتم داخل اتاق و وسایلم رو جمع کردم که از خونه برم...
حمایت
۶.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.