پارت 12 فصل 2 راهیه بهشت
پارت 12 فصل 2 راهیه بهشت
پدر : لازم نیست خجالت بکشید من همه چیرو میدونم میخواستم بگم پاشو منو ببر خونه
جیهوپ : میخوای بری پدر؟
پدر : آره دیگه زیاد اینجا موندم شما ها ام یکم تنها بمونید ولی حواسم بهتون هست
جیهوپ و ا/ت : باشه پدر
ا/ت : خداحافظ پدر
پدر : خداحافظ دخترم مواظب خودت باش طبیعت منتظرته
ا/ت : تمام سعیمو میکنم ممنونم بابت همه چی
پدر : خواهش میکنم دخترم فعلا خداحافظ پاشو دیگه پاشو منو ببر
بهش خندیدم
جیهوپ : باشه اومدم
ا/ت : فقط یه چیزی پدر
پدر : بله
ا/ت : نمیشه این سستی بدن منو تموم کنی واقعا سخته
بهش خندید
پدر : تا تو باشی شیطونی نکنی
ا/ت : دیگه نمیکنم ایندفعه رو
پدر : نمیشه
ا/ت : لطفا
پدر : نمیشه باید تنبیه بشی
ا/ت : اما
پدر : اما نداره تا فردا شب همینه
ا/ت : پدررر
پدر : پدر نداره میخواستی شیطونی نکنی بدو منو ببر زود باش
پدر : خداحافظ دخترم
ا/ت : خداحافظ
ا/ت ویو
هر چی گفتم که درست کنه این سستی لعنتی رو ولی درست نکرد جیهوپ بغلش کرد و بردش باید تا فردا شب صبر کنم اشکال نداره چیکار میشه کرد با بدبختی تونستم بخوابم نشسته بودم رو تخت الان خوابیدم دستام جون نداشت ولی بزور پتورو روی خودم کشیدم چشمامو بستم حالا مگه خوابم میبرد نمیتونستم تکونم بخورم خوابمم نمیومد
جیهوپ ویو
پدرو رسوندم خونه رفت داخل من دنبالش رفتم
پدر : پسرم اینو بگیر
یه دستبند بهم داد
جیهوپ : این چیه ؟
پدر : برای ا/ته این دستبند خوبش میکنه شکایت کرد که بدنش سسته اینو بده بهش
بهش خندیدم
جیهوپ : آره خیلی شکایت کرد حتما بهش میدم ممنونم
پدر : خواهش میکنم پسرم نقشمونو که یادت نرفته
جیهوپ : نه یادم هست
پدر : موفق باشی
جیهوپ : ممنونم پدر من دیگه میرم خداحافظ
پدر : مواظب خودت باش خداحافظ
رفتم سمت خونه داشتم میرفتم که جلوم ظاهر شد لعنتی همه جا هست
جیهوپ : باز چی میخوای چرا ولمون نمیکنی
شیطان : از ا/ت دورشو
دست به سینه وایسادم
جیهوپ : چرا اونوقت؟
شیطان : چون من میخوام
جیهوپ : چرا اینو میخوای
شیطان : چون اون مال منه پس به نفعته که ازش دوری کنی
جیهوپ : نه بابا از کی تا حالا؟
شیطان : از الان
جیهوپ : تو خوابت ببینی که بتونی با ا/ت باشی
شیطان : عمرا
با قدرتش بلندم کرد قدرتم بهش نمیرسید ولی سعی کردم خنثی کنمش ولی نشد منو انداخت داخل یه نه حباب معمولی حبابی که داخلش آتیش بود داشتم میسوختم زدم به حباب تا بشکنه ولی نشکست روی زانوهام افتادم سرفه میکردم آسمون قرمز شده بود
شیطان : نظرت چیه قدرتتو بدی به من هوم؟ بعد دیگه کلا نمیتونی پیش ا/ت باشی
جیهوپ : عم.. را
سرفه میکردم داشتم خفه میشدم
جیهوپ : منو از...اینجا...بیار... بیرون
شیطان : اومم نه دلم نمیخواد
تنها شانسم فقط یه چیز بود دستبندی که پدر بهم داده بودو با قدرتم فرستادم طرف ا/ت جوری که کلمه کمک با صدای خودم از تو گوشش رد بشه اگه برسه بهش چون این قدرتم خوب کار نمیکنه اگه نشه تلسم میشم یا قدرتمو ازم میگیره حالم اصلا خوب نبود
شیطان : ببینم تو چند تا قدرت داری؟
جوابشو ندادم داشتم خفه میشدم که حبابو شکست تند تند سرفه کردم و نفس گرفتم اومد جلوم رو زانوهاش نشست
شیطان : چیشد ترسیدی؟ اگه از ا/ت دوری کنی این اتفاق دیگه برات نمیوفته
جیهوپ : عم.. را
بهم خندید
شیطان : لعنتی گفتم از ا/ت دورشو
جیهوپ : او.. ن منو.. دوس.. ت دا.. ره
شیطان : دروغ نگو اون دوست نداره تو مجبورش کردی
جیهوپ : چرا... باید مجبورش.. کنم... او.. ن قدر.. تش از من... بیش.. تره
پدر : لازم نیست خجالت بکشید من همه چیرو میدونم میخواستم بگم پاشو منو ببر خونه
جیهوپ : میخوای بری پدر؟
پدر : آره دیگه زیاد اینجا موندم شما ها ام یکم تنها بمونید ولی حواسم بهتون هست
جیهوپ و ا/ت : باشه پدر
ا/ت : خداحافظ پدر
پدر : خداحافظ دخترم مواظب خودت باش طبیعت منتظرته
ا/ت : تمام سعیمو میکنم ممنونم بابت همه چی
پدر : خواهش میکنم دخترم فعلا خداحافظ پاشو دیگه پاشو منو ببر
بهش خندیدم
جیهوپ : باشه اومدم
ا/ت : فقط یه چیزی پدر
پدر : بله
ا/ت : نمیشه این سستی بدن منو تموم کنی واقعا سخته
بهش خندید
پدر : تا تو باشی شیطونی نکنی
ا/ت : دیگه نمیکنم ایندفعه رو
پدر : نمیشه
ا/ت : لطفا
پدر : نمیشه باید تنبیه بشی
ا/ت : اما
پدر : اما نداره تا فردا شب همینه
ا/ت : پدررر
پدر : پدر نداره میخواستی شیطونی نکنی بدو منو ببر زود باش
پدر : خداحافظ دخترم
ا/ت : خداحافظ
ا/ت ویو
هر چی گفتم که درست کنه این سستی لعنتی رو ولی درست نکرد جیهوپ بغلش کرد و بردش باید تا فردا شب صبر کنم اشکال نداره چیکار میشه کرد با بدبختی تونستم بخوابم نشسته بودم رو تخت الان خوابیدم دستام جون نداشت ولی بزور پتورو روی خودم کشیدم چشمامو بستم حالا مگه خوابم میبرد نمیتونستم تکونم بخورم خوابمم نمیومد
جیهوپ ویو
پدرو رسوندم خونه رفت داخل من دنبالش رفتم
پدر : پسرم اینو بگیر
یه دستبند بهم داد
جیهوپ : این چیه ؟
پدر : برای ا/ته این دستبند خوبش میکنه شکایت کرد که بدنش سسته اینو بده بهش
بهش خندیدم
جیهوپ : آره خیلی شکایت کرد حتما بهش میدم ممنونم
پدر : خواهش میکنم پسرم نقشمونو که یادت نرفته
جیهوپ : نه یادم هست
پدر : موفق باشی
جیهوپ : ممنونم پدر من دیگه میرم خداحافظ
پدر : مواظب خودت باش خداحافظ
رفتم سمت خونه داشتم میرفتم که جلوم ظاهر شد لعنتی همه جا هست
جیهوپ : باز چی میخوای چرا ولمون نمیکنی
شیطان : از ا/ت دورشو
دست به سینه وایسادم
جیهوپ : چرا اونوقت؟
شیطان : چون من میخوام
جیهوپ : چرا اینو میخوای
شیطان : چون اون مال منه پس به نفعته که ازش دوری کنی
جیهوپ : نه بابا از کی تا حالا؟
شیطان : از الان
جیهوپ : تو خوابت ببینی که بتونی با ا/ت باشی
شیطان : عمرا
با قدرتش بلندم کرد قدرتم بهش نمیرسید ولی سعی کردم خنثی کنمش ولی نشد منو انداخت داخل یه نه حباب معمولی حبابی که داخلش آتیش بود داشتم میسوختم زدم به حباب تا بشکنه ولی نشکست روی زانوهام افتادم سرفه میکردم آسمون قرمز شده بود
شیطان : نظرت چیه قدرتتو بدی به من هوم؟ بعد دیگه کلا نمیتونی پیش ا/ت باشی
جیهوپ : عم.. را
سرفه میکردم داشتم خفه میشدم
جیهوپ : منو از...اینجا...بیار... بیرون
شیطان : اومم نه دلم نمیخواد
تنها شانسم فقط یه چیز بود دستبندی که پدر بهم داده بودو با قدرتم فرستادم طرف ا/ت جوری که کلمه کمک با صدای خودم از تو گوشش رد بشه اگه برسه بهش چون این قدرتم خوب کار نمیکنه اگه نشه تلسم میشم یا قدرتمو ازم میگیره حالم اصلا خوب نبود
شیطان : ببینم تو چند تا قدرت داری؟
جوابشو ندادم داشتم خفه میشدم که حبابو شکست تند تند سرفه کردم و نفس گرفتم اومد جلوم رو زانوهاش نشست
شیطان : چیشد ترسیدی؟ اگه از ا/ت دوری کنی این اتفاق دیگه برات نمیوفته
جیهوپ : عم.. را
بهم خندید
شیطان : لعنتی گفتم از ا/ت دورشو
جیهوپ : او.. ن منو.. دوس.. ت دا.. ره
شیطان : دروغ نگو اون دوست نداره تو مجبورش کردی
جیهوپ : چرا... باید مجبورش.. کنم... او.. ن قدر.. تش از من... بیش.. تره
۶۳.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.