پارت 10 فصل 2 راهیه بهشت
پارت 10 فصل 2 راهیه بهشت
پدر : الان ا/تم حالش خوب نیست فقط تو برام موندی خودمم که از پسش بر نمیام خوشحالم که هستی پسرم
جیهوپ : منم خوشحالم پدر
بغلش کردم
پدر : میدونم برات سخته ولی مجبورم
از هم جدا شدیم
جیهوپ : چی؟
پدر : خب باید این کارو کنی که.......
* فلش بک به فردا صبح *
جیهوپ ویو
با نور خورشید چشمامو باز کردم صبح شده بود کش و قوصی به خودم دادم و پاشدم یه دوش کوتاه گرفتم و لباسامو عوض کردم رفتم پایین به سمت اتاق ا/ت راهی شدم وقتی رسیدم درو باز کردم بهش نگاه کردم داشت به من نگاه میکرد بیدار شده بود
ا/ت : سلام
بهش لبخند زدم
جیهوپ : سلام خوب خوابیدی؟
ا/ت : آره دیگه منو خوابوندید با هم کلی حرف زدید آره؟
جیهوپ : چرا دروغ بگم آره ولی بخاطر معجون خوابت برد
ا/ت : انگاری
جیهوپ : الان خوبی؟
ا/ت : خوبم فقط نمیتونم تکون بخورم بدنم سسته
بهش خندیدم
جیهوپ : فکر کنم پدر یه کاری کرده نتونی دیگه شیطونی کنی بشینی سرجات تا خوب بشی
اونم خندید
ا/ت : شاید
کنارش روی تخت نشستم
جیهوپ : ا/ت
ا/ت : بله
جیهوپ : باید یه چیزی بهت بگم
ا/ت : چی؟
جیهوپ : خوب چیزه چجوری بگم
ا/ت : بگو دیگه خجالت نکش
جیهوپ : خب ا/ت من من
ا/ت : تو چی؟
دیگه باید بهش بگم نمیتونم تو خودم نگه دارم
جیهوپ : من دوست دارم ا/ت
با چشمای گرد نگام میکرد خواست بشینه
جیهوپ : ا/ت چیکار میکنی
بهش کمک کردم بشینه
جیهوپ : ا/ت چیکار می
نزاشت حرفم تموم بشه اومد جلو و منو بوسید تعجب کرده بودم با بهت بهش نگاه میکردم احتمال نمیدادم که اونم همین حسو داشته باشه
ازم جدا شد وقتی دید تعجب کردم بهم خندید
ا/ت : چیه چرا اینطوری نگام میکنی
جیهوپ : تعجب کردم
ا/ت : از چی
جیهوپ : خب فکرشو نمیکردم که تو ام دوسم داشته باشی
ا/ت : چرا این فکرو میکردی
جیهوپ : خب .. اصلا نشون نمیدادی
با لبخند بهم نگاه میکرد
حالا که فهمیدم اونم دوسم داره خیلی خوشحالم رفتم جلوتر تا ببوسمش ولی رفت عقب
ا/ت : هی چیکار میکنی
جیهوپ : خب کاری که خودت کردی
ا/ت : یه بار بود دیگه نمیشه
جیهوپ : چرا میشه
ا/ت : نمیشه
جیهوپ : میشه
ا/ت : نمیشه نمیشه نمیشه
جیهوپ : میبینم
گردنبندشو گرفتم و کشیدم جلو ناخواسته برای اینکه گردنبند پاره نشه اومد جلو از فرصت سواستفاده کردم و بوسیدمش اولش هیچ حرکتی نمیکرد رد خنده رو روی لباش حس میکردم اونم همراهیم کرد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم
جیهوپ : خیلی دوست دارم
بغلش کردم مه اونم بغلم کرد
ا/ت : منم همینطور
با صدایی که اومد برگشتیم سمت صدا
پدر : من دست و پای تورو سست کردم که نتونی شیطونی کنی ولی انکاری جواب نداده
از خجالت آب شدم به ا/ت نگاه کردم اونم قرمز شده بود
بهمون خندید
پدر : لازم نیست خجالت بکشید من همه چیرو میدونم
پدر : الان ا/تم حالش خوب نیست فقط تو برام موندی خودمم که از پسش بر نمیام خوشحالم که هستی پسرم
جیهوپ : منم خوشحالم پدر
بغلش کردم
پدر : میدونم برات سخته ولی مجبورم
از هم جدا شدیم
جیهوپ : چی؟
پدر : خب باید این کارو کنی که.......
* فلش بک به فردا صبح *
جیهوپ ویو
با نور خورشید چشمامو باز کردم صبح شده بود کش و قوصی به خودم دادم و پاشدم یه دوش کوتاه گرفتم و لباسامو عوض کردم رفتم پایین به سمت اتاق ا/ت راهی شدم وقتی رسیدم درو باز کردم بهش نگاه کردم داشت به من نگاه میکرد بیدار شده بود
ا/ت : سلام
بهش لبخند زدم
جیهوپ : سلام خوب خوابیدی؟
ا/ت : آره دیگه منو خوابوندید با هم کلی حرف زدید آره؟
جیهوپ : چرا دروغ بگم آره ولی بخاطر معجون خوابت برد
ا/ت : انگاری
جیهوپ : الان خوبی؟
ا/ت : خوبم فقط نمیتونم تکون بخورم بدنم سسته
بهش خندیدم
جیهوپ : فکر کنم پدر یه کاری کرده نتونی دیگه شیطونی کنی بشینی سرجات تا خوب بشی
اونم خندید
ا/ت : شاید
کنارش روی تخت نشستم
جیهوپ : ا/ت
ا/ت : بله
جیهوپ : باید یه چیزی بهت بگم
ا/ت : چی؟
جیهوپ : خوب چیزه چجوری بگم
ا/ت : بگو دیگه خجالت نکش
جیهوپ : خب ا/ت من من
ا/ت : تو چی؟
دیگه باید بهش بگم نمیتونم تو خودم نگه دارم
جیهوپ : من دوست دارم ا/ت
با چشمای گرد نگام میکرد خواست بشینه
جیهوپ : ا/ت چیکار میکنی
بهش کمک کردم بشینه
جیهوپ : ا/ت چیکار می
نزاشت حرفم تموم بشه اومد جلو و منو بوسید تعجب کرده بودم با بهت بهش نگاه میکردم احتمال نمیدادم که اونم همین حسو داشته باشه
ازم جدا شد وقتی دید تعجب کردم بهم خندید
ا/ت : چیه چرا اینطوری نگام میکنی
جیهوپ : تعجب کردم
ا/ت : از چی
جیهوپ : خب فکرشو نمیکردم که تو ام دوسم داشته باشی
ا/ت : چرا این فکرو میکردی
جیهوپ : خب .. اصلا نشون نمیدادی
با لبخند بهم نگاه میکرد
حالا که فهمیدم اونم دوسم داره خیلی خوشحالم رفتم جلوتر تا ببوسمش ولی رفت عقب
ا/ت : هی چیکار میکنی
جیهوپ : خب کاری که خودت کردی
ا/ت : یه بار بود دیگه نمیشه
جیهوپ : چرا میشه
ا/ت : نمیشه
جیهوپ : میشه
ا/ت : نمیشه نمیشه نمیشه
جیهوپ : میبینم
گردنبندشو گرفتم و کشیدم جلو ناخواسته برای اینکه گردنبند پاره نشه اومد جلو از فرصت سواستفاده کردم و بوسیدمش اولش هیچ حرکتی نمیکرد رد خنده رو روی لباش حس میکردم اونم همراهیم کرد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم
جیهوپ : خیلی دوست دارم
بغلش کردم مه اونم بغلم کرد
ا/ت : منم همینطور
با صدایی که اومد برگشتیم سمت صدا
پدر : من دست و پای تورو سست کردم که نتونی شیطونی کنی ولی انکاری جواب نداده
از خجالت آب شدم به ا/ت نگاه کردم اونم قرمز شده بود
بهمون خندید
پدر : لازم نیست خجالت بکشید من همه چیرو میدونم
۱۴۰.۱k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.