pt32
#pt32
+چطوری میتونم استراحت کنم وقتی هیچ خبری ازش نیست آجوما
همون موقع صدا کیلید در اومد کوک با سر و وضع آشفته و سر تا پا خاکی اومد خونه از راه رفتنش معلوم بود مسته اسم سوفیا رو صدا زد
_سوفیام بیا ببین مردت اومده(مست و خمار)
سوفیا با شنیدن اسمش از جانب کوک سریع از پله ها رفت پایین
+کوک
سوفیا با نگرانی رفت و نزدیک کوک شد
_عشقم
+کجا بودی تا این موقع شب میدونی ساعت چنده هان
_متاسفم که نگرانت کردم
کوک کمر سوفیا رو گرفت و سرشو تو گردنش برد
+بو الکل میدی اونم زیاد چت شده نفسم چرا بهم ریخته ای
_هیچی نگو الان دلم فقط بغلتو میخواد عطر تنتو میخواد
دخترک دستشو رو موهای بهم ریخته پسرک کشید آروم آروم گونه کوک رو بوسید انقدر دلتنگش بود کوک سرشو عقب برد و به سوفیا نگاه کرد
+نمیدونم چیشده نمیخوامم الان ازت سوال بپرسم بدتر حالتو بهم بریزم سر وقت بهم بگو حال بدت برا چیه الان بیا بریم بخوابیم
_هوم
سوفیا بازو کوک رو گرفت تا تعادلش رو حفظ کنه لباس کوک رو با کمک هم عوض کردن و بعد دراز کشیدن سوفیا به طرف کوک برگشت که دید کوک بهش زل زده بخاطر یهویی بودنش ترسید
+وای ترسیدم
_ببخشید عشقم
سوفیا لبخندی زد و همون موقع کوک سوفیا رو برد تو بغلش یکی از پاش رو گرفت خم کرد گذاشت رو پا خودش و محکم بغلش کرد
_سوفیا
+جانم
_اگع یه اشتباهی کرده باشم اونم از روی عمد تو بازم کنارم میمونی
سوفیا از این حرف کوک شوکه شد و گذاشت پای مستیش
سوفیا به کوک نگاهی کرد تار موهاش که جلو صورتش بود رو کنار زد
+چرا همچین سوالی میپرسی
_همینجوری
+معلومه که کنارت میمونم
_اگر یه اشتباه بدتر کرده باشم و مجبور بودم چی؟
+خب مجبور بودی با خواسته خودت نبود که
_میدونی ترکم کنی دیگه هیچی ازم باقی نمی مونه
+یااا کوک داری ناراحتم میکنیا هنوز منو نشناختی؟
+چطوری میتونم استراحت کنم وقتی هیچ خبری ازش نیست آجوما
همون موقع صدا کیلید در اومد کوک با سر و وضع آشفته و سر تا پا خاکی اومد خونه از راه رفتنش معلوم بود مسته اسم سوفیا رو صدا زد
_سوفیام بیا ببین مردت اومده(مست و خمار)
سوفیا با شنیدن اسمش از جانب کوک سریع از پله ها رفت پایین
+کوک
سوفیا با نگرانی رفت و نزدیک کوک شد
_عشقم
+کجا بودی تا این موقع شب میدونی ساعت چنده هان
_متاسفم که نگرانت کردم
کوک کمر سوفیا رو گرفت و سرشو تو گردنش برد
+بو الکل میدی اونم زیاد چت شده نفسم چرا بهم ریخته ای
_هیچی نگو الان دلم فقط بغلتو میخواد عطر تنتو میخواد
دخترک دستشو رو موهای بهم ریخته پسرک کشید آروم آروم گونه کوک رو بوسید انقدر دلتنگش بود کوک سرشو عقب برد و به سوفیا نگاه کرد
+نمیدونم چیشده نمیخوامم الان ازت سوال بپرسم بدتر حالتو بهم بریزم سر وقت بهم بگو حال بدت برا چیه الان بیا بریم بخوابیم
_هوم
سوفیا بازو کوک رو گرفت تا تعادلش رو حفظ کنه لباس کوک رو با کمک هم عوض کردن و بعد دراز کشیدن سوفیا به طرف کوک برگشت که دید کوک بهش زل زده بخاطر یهویی بودنش ترسید
+وای ترسیدم
_ببخشید عشقم
سوفیا لبخندی زد و همون موقع کوک سوفیا رو برد تو بغلش یکی از پاش رو گرفت خم کرد گذاشت رو پا خودش و محکم بغلش کرد
_سوفیا
+جانم
_اگع یه اشتباهی کرده باشم اونم از روی عمد تو بازم کنارم میمونی
سوفیا از این حرف کوک شوکه شد و گذاشت پای مستیش
سوفیا به کوک نگاهی کرد تار موهاش که جلو صورتش بود رو کنار زد
+چرا همچین سوالی میپرسی
_همینجوری
+معلومه که کنارت میمونم
_اگر یه اشتباه بدتر کرده باشم و مجبور بودم چی؟
+خب مجبور بودی با خواسته خودت نبود که
_میدونی ترکم کنی دیگه هیچی ازم باقی نمی مونه
+یااا کوک داری ناراحتم میکنیا هنوز منو نشناختی؟
۱۱.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.