pt31
#pt31
اون مرد ترمز ماشین پدر سوفیا رو برید وقتی اون سه تا در حال رفتن به پارک بودن پدر سوفیا میفهمه ماشین واینمیسته سعی میکنه آروم حرکت کنه ولی فایده نداشت یه کامیون از جلو اومد وقتی فرمون رو کج کرد ماشین به درخت برخورد کرد چون سوفیا عقب بود و کمربند بسته بود آسیب ندید ولی پدر مادرش همونجا مردن
.....ارباب همه چی همونطور که میخواستید پیش رفت
_کارتو خوب انجام دادی
و کوک چند میلیارد پول به اون مرد داد و گذاشت بره
_حالا باید تمام مدارک پدرم رو برگردونم
و......
________
زمان حال:
کوک وقتی یادش افتاد نمیتونست چیزی بگه دلش میخواست همه اینا خواب باشه باید چیکار میکرد اگه دخترکش بفهمه چی؟ اگه ترکش کنه به اون مرد پیام داد
_چی میخوای هرچی باشه بهت میدم فقط هیچی بهش نگو
......۸۰۰ میلیارد نقدی با یه چمدون تا فردا شب وقت داری
خب این واسه کوک هیچی نبود میتونست تا فردا جورش کنه ولی نمیدونست اینا همش یه بازیه و قطعا به سوفیا میگه
کوک بخاطر حال بدش از عمارت زد بیرون و افتاد تو جاده وسط راه بخاطر خفگی کرواتش رو شل کرد گوشیش ۱۰۰ بار بخاطر میس کال های سوفیا زنگ خورد رسید به یه کوهستان رفت لبه کوه وایساد و شروع کرد به فریاد کشیدن بلند
_____
شب شده بود سوفیا از نگرانی داشت میمرد چون الان حدود ساعت یک و نیم نصفه شب و نیومده
....خانوم لطفا استراحت کنید از مریض شید ارباب منو اخراج میکنه
اون مرد ترمز ماشین پدر سوفیا رو برید وقتی اون سه تا در حال رفتن به پارک بودن پدر سوفیا میفهمه ماشین واینمیسته سعی میکنه آروم حرکت کنه ولی فایده نداشت یه کامیون از جلو اومد وقتی فرمون رو کج کرد ماشین به درخت برخورد کرد چون سوفیا عقب بود و کمربند بسته بود آسیب ندید ولی پدر مادرش همونجا مردن
.....ارباب همه چی همونطور که میخواستید پیش رفت
_کارتو خوب انجام دادی
و کوک چند میلیارد پول به اون مرد داد و گذاشت بره
_حالا باید تمام مدارک پدرم رو برگردونم
و......
________
زمان حال:
کوک وقتی یادش افتاد نمیتونست چیزی بگه دلش میخواست همه اینا خواب باشه باید چیکار میکرد اگه دخترکش بفهمه چی؟ اگه ترکش کنه به اون مرد پیام داد
_چی میخوای هرچی باشه بهت میدم فقط هیچی بهش نگو
......۸۰۰ میلیارد نقدی با یه چمدون تا فردا شب وقت داری
خب این واسه کوک هیچی نبود میتونست تا فردا جورش کنه ولی نمیدونست اینا همش یه بازیه و قطعا به سوفیا میگه
کوک بخاطر حال بدش از عمارت زد بیرون و افتاد تو جاده وسط راه بخاطر خفگی کرواتش رو شل کرد گوشیش ۱۰۰ بار بخاطر میس کال های سوفیا زنگ خورد رسید به یه کوهستان رفت لبه کوه وایساد و شروع کرد به فریاد کشیدن بلند
_____
شب شده بود سوفیا از نگرانی داشت میمرد چون الان حدود ساعت یک و نیم نصفه شب و نیومده
....خانوم لطفا استراحت کنید از مریض شید ارباب منو اخراج میکنه
۹.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.