قسمت شیشم پارت دوم
قسمت شیشم پارت دوم
*وی: کشیدم سمت خودم و یه بوسه آروم و نرم کوتاه روی لباش گذاشتم...یه دفعه ضربان قلبم خیلی تند زد تا حالا اینطوری نشده بودم....با چشمای گرد شده بهم زل زد و هیچی نگفت اون نگاه منو بیشتر دیونه میکرد ولی از یه طر ف بد جور نگران کیمجان بودم می ترسیدم بلایی سرش بیاد ..نمیدونم چرا انقدر نگران بودم ....
وی : کوکی من باید برم تو همینجا بمون
کوکی : کجا میری ....وای...سا منم میام
وی : میخوای کجا بیای دارم میرم کلاپ یه سری به بچه ها بزنم زود برمیگردم تو یکم بخواب
کوکی : منتظرتم ....زود بیا ....فقط تیهونگ اگه وقتی بیدار شدم یادم نبود که چ.....ی شد یادم بنداز باشه؟؟؟
وی : باشه خیالت راحت ..حالا بخواب من برم خدافس
کوکی : خدافس
*کوکی : بعد از رفتنش گریه ام در اومد فکر میکردم یه خوابه ....یه رویاست اینکه تیهونگ منو ببوسه اینکه ازم متنفر نباشه .... روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم و بعد از مرور اون بوسه برای صدمین بار خوابم برد .....
*وی : به بوسه ای که با کوکی انجام دادم فکر میکردم و وجودم پر از عشق نسبت به کوکی میشد و هم نگران کیمجان بودم نزدیک کلاپ بودم که دیدم کیمجان وسط خیابون وایساده و داره منو صدا میزنه ....
کیمجان : تیهونگ.......تیهونگ منو ول کردی ؟؟؟(داد میزد )
وی : هی کیمجان بیا کنار ماشین ......ماشین بیا کنار .......نه ....نه کیمجان....بلند شو کیمجان(داد میزنه ) کیمجااااان چشمات رو باز کن .....خواهش میکنم .....یکی زنگ بزنه اورژانس .........
(کیمجان بخاطر مست بودن متوجه نبود و وسط خیابون دنبال وی می گشت و گریه میکرد و وی تو چند متری اون ایستاده بود که دیدش و به سمتش دیود ولی دیر رسید و ماشین به کیمجان زد )
*وی: کشیدم سمت خودم و یه بوسه آروم و نرم کوتاه روی لباش گذاشتم...یه دفعه ضربان قلبم خیلی تند زد تا حالا اینطوری نشده بودم....با چشمای گرد شده بهم زل زد و هیچی نگفت اون نگاه منو بیشتر دیونه میکرد ولی از یه طر ف بد جور نگران کیمجان بودم می ترسیدم بلایی سرش بیاد ..نمیدونم چرا انقدر نگران بودم ....
وی : کوکی من باید برم تو همینجا بمون
کوکی : کجا میری ....وای...سا منم میام
وی : میخوای کجا بیای دارم میرم کلاپ یه سری به بچه ها بزنم زود برمیگردم تو یکم بخواب
کوکی : منتظرتم ....زود بیا ....فقط تیهونگ اگه وقتی بیدار شدم یادم نبود که چ.....ی شد یادم بنداز باشه؟؟؟
وی : باشه خیالت راحت ..حالا بخواب من برم خدافس
کوکی : خدافس
*کوکی : بعد از رفتنش گریه ام در اومد فکر میکردم یه خوابه ....یه رویاست اینکه تیهونگ منو ببوسه اینکه ازم متنفر نباشه .... روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم و بعد از مرور اون بوسه برای صدمین بار خوابم برد .....
*وی : به بوسه ای که با کوکی انجام دادم فکر میکردم و وجودم پر از عشق نسبت به کوکی میشد و هم نگران کیمجان بودم نزدیک کلاپ بودم که دیدم کیمجان وسط خیابون وایساده و داره منو صدا میزنه ....
کیمجان : تیهونگ.......تیهونگ منو ول کردی ؟؟؟(داد میزد )
وی : هی کیمجان بیا کنار ماشین ......ماشین بیا کنار .......نه ....نه کیمجان....بلند شو کیمجان(داد میزنه ) کیمجااااان چشمات رو باز کن .....خواهش میکنم .....یکی زنگ بزنه اورژانس .........
(کیمجان بخاطر مست بودن متوجه نبود و وسط خیابون دنبال وی می گشت و گریه میکرد و وی تو چند متری اون ایستاده بود که دیدش و به سمتش دیود ولی دیر رسید و ماشین به کیمجان زد )
۳۸.۸k
۱۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.