رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت
رمان :ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت ۸
آدرینا
بعد کلاس به سمت حیاط دانشگاه رفتم و آروم به سمت پشت دانشگاه حرکت کردم که یک دختر که با ساشا مو نمیزد رو دیدم همون چشمای خاکستری رو داشت ولی چشم های ساشا انقد سرد نبود همون لب های قلوه ای و همان دماغ باریک کوتاه وهمان گونه های برجسته همان آبرو های پرپشت و کمانی وهمان ساشا که انگار یک دختری زیبا شده بود واقعا ساشا به دختر ها بیشتر می خورد تا به پسرها ولی منم خیلی هیز شدم تمام اجزا صورت پسری چلمنگ رو فهمیده بودم اسمش استاد ازش پرسید اونم جواب دادفهمیدم ولی پسر چلمنگ بهش بیشتر میومد ولی واقعا این دختر چرا اینقدر شبیه به ساشاست چرا
خب خب حدس بزنید اون دختره کیه و قرار چه نقشی داشته باشه
به جز دوست خلم که میدونه کیه
آدرینا
بعد کلاس به سمت حیاط دانشگاه رفتم و آروم به سمت پشت دانشگاه حرکت کردم که یک دختر که با ساشا مو نمیزد رو دیدم همون چشمای خاکستری رو داشت ولی چشم های ساشا انقد سرد نبود همون لب های قلوه ای و همان دماغ باریک کوتاه وهمان گونه های برجسته همان آبرو های پرپشت و کمانی وهمان ساشا که انگار یک دختری زیبا شده بود واقعا ساشا به دختر ها بیشتر می خورد تا به پسرها ولی منم خیلی هیز شدم تمام اجزا صورت پسری چلمنگ رو فهمیده بودم اسمش استاد ازش پرسید اونم جواب دادفهمیدم ولی پسر چلمنگ بهش بیشتر میومد ولی واقعا این دختر چرا اینقدر شبیه به ساشاست چرا
خب خب حدس بزنید اون دختره کیه و قرار چه نقشی داشته باشه
به جز دوست خلم که میدونه کیه
- ۴۳۳
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط