مانده ام تا چه کنم اینهمه تنهایی را

مانده ام تا چه کنم اینهمه تنهایی را
یا تو بی من چه کنی آنهمه زیبایی را

کاش میشد که زمان را به عقب برگرداند
قدر ده سال نوک عقربه ها را چرخاند

تا تو از نو بنشینی سر میزی بامن
وتعارف که خودت چای بریزی یا من!

چای یا قهوه؟ مهم نیست، مهم؛ بودن بود
پلک در پلک، نگاه از تو و آه از من بود

سر میزی که همان لحظه ی پایانی را...
آسمانی همه تن ابری و بارانی را....

ولی اینبار بگوییم که باران زیباست
مثل شعریست زمستان،چه زمستان زیباست ....
دیدگاه ها (۱)

این هوای دل تنگ‌ است که می گریاند؟یا صدای غزلت باز مرا می خو...

در حسرت دیدار تو آنقدر خمارمآنقدر که شب تا به سحر،گاه شمارما...

کجاست دختر پاییز،  باغ کودکی اتکلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخ...

عاقبت فاصلہ افتاد میاڹ مڹ و-تواینچنیڹ ریخت بہ هم روح و رواڹ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط