عاقبت فاصل افتاد میا م وتو

عاقبت فاصلہ افتاد میاڹ مڹ و-تو
اینچنیڹ ریخت بہ هم روح و رواڹ مڹ و تو

قهوه خوردیم مگر فال جدیدے بزنیم
قهوه شد تلخ تر از تلخے جاڹ مڹ و تو

موعد دلخورے از عمر هدر رفته رسید
صف ڪشیدند دقایق بہ زیاڹ مڹ و تو

دیگرےآمدوبیڹ مڹ و تو جاےگرفت
تا فراموش شود نام و نشاڹ مڹ و تو

فڪر ما بود بسازیم جهانے با هم
گر چہ پاشید و فرو ریخت جهاڹ مڹ و تو
دیدگاه ها (۲)

کجاست دختر پاییز،  باغ کودکی اتکلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخ...

مانده ام تا چه کنم اینهمه تنهایی رایا تو بی من چه کنی آنهمه ...

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدمنقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم...

پلک می بندی بخوابی ، نازنینم شب بخیرغرق ِ رؤیا یا سرابی ، نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط