به نام خدا

به نام خدا
پناه می برم به سکوت :درون من یک انسان آرام یک دخترک آرام زندگی میکند خسته و بیروح همیشه هر جایی که دلم می شکست همیشه جاهایی که بغض گلوم رو می فشرد میون درد های شبانه ام سکوت کردم و همین طور من ماندم چون فکر کردم دوست داشتن تنها کاری هست که به خوبی بلدم پس ماندم و سکوت کردم زدی و شکستی و نابود کردی هر چی بود و نبود قلب کوچکم را به بازی گرفتی و بعد با قلبی شکسته مرا رها کردی اکنون من دختری با قلبی شکسته ام که در درون خود فرو ریخته ام من قوی تر شده ام اما هنوز نفهمیده ام *چرا هیچوقت دل به دل راه نداشت* این ادم ها از زخم زبان برایم کم نگذاشته اند این روزها زنده ام اما دیگر اثری از من نیست ای رفته از دست کی باز میگردی ؟ آیا دروغ بود آن حرفهایت ؟هیچ فکر نکردی که بعد از رفتنت از من چه دختری می سازی ؟
فصل ها:۳ فصل
نویسنده:زینب سالاری شهربابکی
#پروانه#رمان_برتر#زندگی
دیدگاه ها (۱)

#دلنوشته

بادیگارد

#اینستاگرام

جداییتو گفتی که من تو را ترک کردم که تو را نادیده گرفتم ام...

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨ فصل اول — ...

سر زمین باشکوه نگهبان آتش پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط