ادامه پارت
ادامه پارت 72
جونگکوک قبل از اون لباس راحتیش که شلوار گشاد خاکستری و تیشرت مردانه مشکی رو پوشید بود و حالا درحالی که به تاجه تخت تکیه داده بود مشغول چک کردنی چیزی توی تبلت اش بود
دختر روپوش لباس خوابش رو کشید و به پهلوی روبه جونگکوک خوابی و نگاه اون لحظه ای برگشت سمتش دختر لبخند گرمی بهش زد
و ملافه رو تا زیر بغلش کشید جونگکوک هم با لبخند ریزی جوابش رو داد و باعث شد دختر از ذوق بیشتر بخنده این لبخند های گاه بی گاه جونگکوک براش خیلی شیرین بودن
جونگکوک الان کنار بود سرد نبود عصبانیت خشمگین نبود و با محبت احساس نگاهش میکرد همین براش کافی بود
چشماش رو بست اما چراغ که کنار خوابی که کنار جونگکوک روشن بود چشماش رو اذیت میکرد و جونگکوک همچنان مشغول کار بود
درحالی که چشماش بسته بود چینی بین ابروها نشست و به پهلوی دیگر چرخید... جونگکوک وقتی این واکنش شیرین کیوتیش رو دید
ریز خندید و نبلتش رو کنار گذاشته طبق عادت همیشگی اش تیشرت رو درآورد و با بالا تنه برهنه کنار دختر دراز کشید .... اما ویوا با احساس گرمای تن جونگکوک بین خواب بیدار چشماش رو باز کرد و با احساسش که نری از پشت بهش چسپید آب دختر رو سخت قورت داد و زمزمه پر عطش رو کنار گوشش شنید .
جونگکوک : امم...چی باعث شده فکر کنی میتونی بخوابی ؟
و بعد نرم بند لباس خوابش رو پایین کشید و دست دیگرش روی رون لخت دختر کشید و با انگشتاش اشکال نامفهومی روی پوست حساس دختر میکشید که هر لحظه بیشتر غوغای توی وجودم دختر بپا میکرد
لباش روی شونه گردن و بعد روی لاله کوشش کشید و نفس دختر رو بند آورد اما با لحنی شیطنت آمیز یادآوری کرد ...
ویوا : جونگکوک تو قول دادی
جونگکوک پر عطش کنارش گوشش پوزخندی زد و لاله گوشش رو مکید
که اه خفه از بین لب های دختر خارج شد ..... جونگکوک : تو اون قول شکستی بیب یادت رفته دیشب با دلبریات اون قول شکستی و یادت که هست تو زن منی و هر وقت بخوام بفاکت میدم
داغ و با صدای دورگه کنارش گوشش زمزمه کرد و باعث شد خودش هم داغ تر قبل بشه عطشی که فقد با یکی شدن با اون دختر فرو کش میکرد .... اون شب هم گذشت پر از لذت پر از زمزمه های پر احساس و مالکانه جونگکوک .... که هر لحظه یادآوری میکرد که متعلق به اونه
های دخترا اینبار بخاطر شما زود گذاشتم
پس تلاشم رو بی جواب تزارید لایک های رو برای آپ پارت بعدی ببرید بالا که داستان قرار به کلی تغییر کنه 😉
جونگکوک قبل از اون لباس راحتیش که شلوار گشاد خاکستری و تیشرت مردانه مشکی رو پوشید بود و حالا درحالی که به تاجه تخت تکیه داده بود مشغول چک کردنی چیزی توی تبلت اش بود
دختر روپوش لباس خوابش رو کشید و به پهلوی روبه جونگکوک خوابی و نگاه اون لحظه ای برگشت سمتش دختر لبخند گرمی بهش زد
و ملافه رو تا زیر بغلش کشید جونگکوک هم با لبخند ریزی جوابش رو داد و باعث شد دختر از ذوق بیشتر بخنده این لبخند های گاه بی گاه جونگکوک براش خیلی شیرین بودن
جونگکوک الان کنار بود سرد نبود عصبانیت خشمگین نبود و با محبت احساس نگاهش میکرد همین براش کافی بود
چشماش رو بست اما چراغ که کنار خوابی که کنار جونگکوک روشن بود چشماش رو اذیت میکرد و جونگکوک همچنان مشغول کار بود
درحالی که چشماش بسته بود چینی بین ابروها نشست و به پهلوی دیگر چرخید... جونگکوک وقتی این واکنش شیرین کیوتیش رو دید
ریز خندید و نبلتش رو کنار گذاشته طبق عادت همیشگی اش تیشرت رو درآورد و با بالا تنه برهنه کنار دختر دراز کشید .... اما ویوا با احساس گرمای تن جونگکوک بین خواب بیدار چشماش رو باز کرد و با احساسش که نری از پشت بهش چسپید آب دختر رو سخت قورت داد و زمزمه پر عطش رو کنار گوشش شنید .
جونگکوک : امم...چی باعث شده فکر کنی میتونی بخوابی ؟
و بعد نرم بند لباس خوابش رو پایین کشید و دست دیگرش روی رون لخت دختر کشید و با انگشتاش اشکال نامفهومی روی پوست حساس دختر میکشید که هر لحظه بیشتر غوغای توی وجودم دختر بپا میکرد
لباش روی شونه گردن و بعد روی لاله کوشش کشید و نفس دختر رو بند آورد اما با لحنی شیطنت آمیز یادآوری کرد ...
ویوا : جونگکوک تو قول دادی
جونگکوک پر عطش کنارش گوشش پوزخندی زد و لاله گوشش رو مکید
که اه خفه از بین لب های دختر خارج شد ..... جونگکوک : تو اون قول شکستی بیب یادت رفته دیشب با دلبریات اون قول شکستی و یادت که هست تو زن منی و هر وقت بخوام بفاکت میدم
داغ و با صدای دورگه کنارش گوشش زمزمه کرد و باعث شد خودش هم داغ تر قبل بشه عطشی که فقد با یکی شدن با اون دختر فرو کش میکرد .... اون شب هم گذشت پر از لذت پر از زمزمه های پر احساس و مالکانه جونگکوک .... که هر لحظه یادآوری میکرد که متعلق به اونه
های دخترا اینبار بخاطر شما زود گذاشتم
پس تلاشم رو بی جواب تزارید لایک های رو برای آپ پارت بعدی ببرید بالا که داستان قرار به کلی تغییر کنه 😉
- ۳۱.۱k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط