دوست پسر مافیای من پارت ۸=
دوست پسر مافیای من پارت ۸=
_:اخخخ دستم چته وحشی چرا اینجوری میکنی؟؟
×:خفه شووو صدات در نیاد (با دادد)
*تهیونگ با سرعت ماشینشو روشن کردم و به سمت عمارتش رفت
از زبان تهیونگ فهمیدم ک عاشق مینسو شدم رفتم به سمت عمارت با سرعت بالا تصمیم گرفتم ک امشب مینسو رو واسه خودم کنم
از زبان مینسو
ی دادی زد ک به خودم لرزیدم جرعت حرف زدن نداشتم از ترس تهیونگ چش شد این پسره یهو آخه ک جرعت پیدا کردمو سکوتو شکستم
_:کجا داری میری آقای کیم؟
×:(سکوت)...
_:با شمام آقا بزن کنار
×:(سکوت)
_:گفتم بزن کنار که یهو زد کنار با عصبانیت و داد گفت
×:ساکت انقد عصبی هستم که همینجا میتونم دوخلتو بیارم
_:آخه خب چی شد یهو؟(با ترس)
×:وقتی با ی لباس ک انگار میخوای بری بدی توقع داری چه عصابی واسم بمونه هاااا؟؟؟(بادادد)
_:اصلا تو واسه چی باید روی من غیرتی بشی هااا(با داد)
×:چونکه عاشقت شدم دوست دارم
_: همینجوری توی شک بودم ک تهیونگ بهم گفتش دوسم داره راستش منم دوسش داشتم عاشقش شدم تو نگاه اول ک یهو دیدم تهیونگ اومد سمتو لبامو بوسید محکم مک میزد ک سریع به خودم اومدمو هولش دادم ولی حتی ذره ای تکون نخورد
×:رفتم سمتش لباشو بوسیدم خیلی خوش مزه بود هی هولم میداد ولی من تکون نخوردم تا اینکه با تنگی نفس ازش جدا شدم
_:یااا این چه کاری بود دیوونه خجالت نمیکشی؟
×:چیه مگ اشکال داره عشقمو بوسیدم
_:آخرین بارت باشه هاا همچین کاری میکنی اونم یهویی
×:حالا باهات کار دارم بیبی
_:چی میگی ؟
×:وایسا حالا
*دیگ حرفی بینشون رد بدل نشد تا اینکه رسیدن عمارت
_:بعد از ی مدت رسیدیم به یک عمارت ک مشکی بودکلا ولی خیلی خوشگل بزرگ بود داشتم از توی ماشین به عمارت نگاه میکردم ک یهو تهیونگ در ماشین رو باز کرد من رو از زیر پام گرفت و انداخت رو کولش برد تو عمارت
_:یا منو بزار زمین
×:ساکتت
_:باتوام میگم بزار منو زمین
×:عع کوچولو انقدر وول نخور دیگ ساکت باش
_:دیگ حرف نزدم که منو برد توی اتاقی ک فک کنم اتاقش بود انداخت روی تخت
×:بردمش اتاقم انداختمش روی تختم خیمه زدم روش گفتم میدونم توهم منو دوست داری به خاطر همین میخوام امشب مال خودم کنمت خانم کوچولو
_:تا اومدم حرفی بزنم ک لباشو کوبوند رو لبام محکم مک میزد(بقیش اسماته خواستید پیوی پیام بدید)
حمایتتت🖇🖇
_:اخخخ دستم چته وحشی چرا اینجوری میکنی؟؟
×:خفه شووو صدات در نیاد (با دادد)
*تهیونگ با سرعت ماشینشو روشن کردم و به سمت عمارتش رفت
از زبان تهیونگ فهمیدم ک عاشق مینسو شدم رفتم به سمت عمارت با سرعت بالا تصمیم گرفتم ک امشب مینسو رو واسه خودم کنم
از زبان مینسو
ی دادی زد ک به خودم لرزیدم جرعت حرف زدن نداشتم از ترس تهیونگ چش شد این پسره یهو آخه ک جرعت پیدا کردمو سکوتو شکستم
_:کجا داری میری آقای کیم؟
×:(سکوت)...
_:با شمام آقا بزن کنار
×:(سکوت)
_:گفتم بزن کنار که یهو زد کنار با عصبانیت و داد گفت
×:ساکت انقد عصبی هستم که همینجا میتونم دوخلتو بیارم
_:آخه خب چی شد یهو؟(با ترس)
×:وقتی با ی لباس ک انگار میخوای بری بدی توقع داری چه عصابی واسم بمونه هاااا؟؟؟(بادادد)
_:اصلا تو واسه چی باید روی من غیرتی بشی هااا(با داد)
×:چونکه عاشقت شدم دوست دارم
_: همینجوری توی شک بودم ک تهیونگ بهم گفتش دوسم داره راستش منم دوسش داشتم عاشقش شدم تو نگاه اول ک یهو دیدم تهیونگ اومد سمتو لبامو بوسید محکم مک میزد ک سریع به خودم اومدمو هولش دادم ولی حتی ذره ای تکون نخورد
×:رفتم سمتش لباشو بوسیدم خیلی خوش مزه بود هی هولم میداد ولی من تکون نخوردم تا اینکه با تنگی نفس ازش جدا شدم
_:یااا این چه کاری بود دیوونه خجالت نمیکشی؟
×:چیه مگ اشکال داره عشقمو بوسیدم
_:آخرین بارت باشه هاا همچین کاری میکنی اونم یهویی
×:حالا باهات کار دارم بیبی
_:چی میگی ؟
×:وایسا حالا
*دیگ حرفی بینشون رد بدل نشد تا اینکه رسیدن عمارت
_:بعد از ی مدت رسیدیم به یک عمارت ک مشکی بودکلا ولی خیلی خوشگل بزرگ بود داشتم از توی ماشین به عمارت نگاه میکردم ک یهو تهیونگ در ماشین رو باز کرد من رو از زیر پام گرفت و انداخت رو کولش برد تو عمارت
_:یا منو بزار زمین
×:ساکتت
_:باتوام میگم بزار منو زمین
×:عع کوچولو انقدر وول نخور دیگ ساکت باش
_:دیگ حرف نزدم که منو برد توی اتاقی ک فک کنم اتاقش بود انداخت روی تخت
×:بردمش اتاقم انداختمش روی تختم خیمه زدم روش گفتم میدونم توهم منو دوست داری به خاطر همین میخوام امشب مال خودم کنمت خانم کوچولو
_:تا اومدم حرفی بزنم ک لباشو کوبوند رو لبام محکم مک میزد(بقیش اسماته خواستید پیوی پیام بدید)
حمایتتت🖇🖇
۲۸.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.