دوست پسر مافیای من پارت ۷=
دوست پسر مافیای من پارت ۷=
از زبان مینسو ساعت دیگ ۷ شده بود آماده شدم تیپ دارک زدم یک لباس باز پوشیدم رفتم بار قرارمون توی بار بود
از زبان تهیونگ
رفتم حاضر شدم به سمت بار با پنج تا ماشین ک محافظ هام بودن حرکت کردم
_:رفتم وارد بار شدم پرسیدم از گارسون گفتش آقای کیم توی راهه نشستم تا بیاد ی ودکا خوردم ک دیدم یکی صدام کرد
از زبان تهیونگ
رفتم توی بار ک گارسون گفت اومده رفتم سمتش ک دیدم ی دختره با ی لباس خیلی باز خیلی قیافش خیلی نازه نشسته راستش عصبی شدم با اون لباس دیدمش چونکه همه ی مردا نگاهاشون روش بود ولی به من چه
×:خانم پارک مینسو
_:سلام آقای کیم تهیونگ
×:بفرمایید بریم بالا اینجا نمیشه حرف شد (صدای آهنگ میومد)
*رفتن بالا بخش وی آی پی نشستن روبه روی هم
×:خب نوشیدنی ؟
_:ودکا میخوردم
×:مطمئنید ودکا درصدش بالاس ؟(با نیشخند)
_:من ظرفیتم بالاس آقای کیم (با نیشخند)
×:برای من هم ویسکی قوی بیارید
گارسون : چشم
×:خب بریم سراغ کارمون چقد محموله دارید؟
_:۱۲۰۰۰هزار محموله اسلحه داریم
×:بسیار عالی در قبالش چقد پول میخوایید ؟
_:۲۳۸۹۰۰۰۰وون
×:بسیار خب
*تهیونگ دستور داد که پول هارو بیارن مینسو هم گفتش ک محموله هارو بیارن بعدش باهم دست دادن ک تهیونگ گفت
×:خوشحال شدم بانو از همکاری باهاتون
_:منم همینطور مستر کیم من دیگ برم
×:افتخار میدادید امشب مهمون من بودید
_:خیر متشکرم
×:ولی آخه اینجوری نمیشه
_:اما...
×:اما نداره از این طرف
*ته و مینسو رفتن نسشتن روی مبلی که پایین بود کنار هم بودن رفتن و مشغول مشروب خوردن شدن
×:خب بانو از خودتون بگید
_:ام پارک مینسو هستم ۲۳ ساله ی مافیا😂 شما بگو
×:من کیم تهیونگ هستم ۲۶ ساله ی مافیا😂 خوشبختم
*همینجوری داشتن باهم حرف میزدن ک یکی اومد سمتمون
از زبان تهیونگ داشتم با مینسو حرف میزدم ک چشمم به لوکاس افتاد دیدم داره میاد سمتون(علامت لوکاس/)
/:به به ببین کی اینجاس آقای کیم تهیونگ
×:باز چی میخوای تو ؟
/:تلخی نکن کیم نمیخوای این بانوی زیبا رو معرفی کنی ؟
×:گمشو برو تا مختو نپاچیدم رو زمین
/:دوست دخترته نه اگ نیس بده باهاش ی حالی بکنم دیگ
×:خفههه شو ی دونه مشت کوبوندم تو صورتش دست مینسو رو گرفتم و بردمش پرتش کردم تو ماشین
از زبان مینسو داشتم با ته حرف میزدم ک ی پسره جذاب اومد سمتمون که داشتن با هم حرف میزدند ک تهیونگ عصبی شد انگاری رو من غیرتی شد ی جوری شدم قلبم لرزید همینجوری تو فکر بودم ک یهو تهیونگ دستمو گرفت انقد محکم گرفته بود که جاش مونده بود بعدش پرتم کرد توی ماشین
از زبان مینسو ساعت دیگ ۷ شده بود آماده شدم تیپ دارک زدم یک لباس باز پوشیدم رفتم بار قرارمون توی بار بود
از زبان تهیونگ
رفتم حاضر شدم به سمت بار با پنج تا ماشین ک محافظ هام بودن حرکت کردم
_:رفتم وارد بار شدم پرسیدم از گارسون گفتش آقای کیم توی راهه نشستم تا بیاد ی ودکا خوردم ک دیدم یکی صدام کرد
از زبان تهیونگ
رفتم توی بار ک گارسون گفت اومده رفتم سمتش ک دیدم ی دختره با ی لباس خیلی باز خیلی قیافش خیلی نازه نشسته راستش عصبی شدم با اون لباس دیدمش چونکه همه ی مردا نگاهاشون روش بود ولی به من چه
×:خانم پارک مینسو
_:سلام آقای کیم تهیونگ
×:بفرمایید بریم بالا اینجا نمیشه حرف شد (صدای آهنگ میومد)
*رفتن بالا بخش وی آی پی نشستن روبه روی هم
×:خب نوشیدنی ؟
_:ودکا میخوردم
×:مطمئنید ودکا درصدش بالاس ؟(با نیشخند)
_:من ظرفیتم بالاس آقای کیم (با نیشخند)
×:برای من هم ویسکی قوی بیارید
گارسون : چشم
×:خب بریم سراغ کارمون چقد محموله دارید؟
_:۱۲۰۰۰هزار محموله اسلحه داریم
×:بسیار عالی در قبالش چقد پول میخوایید ؟
_:۲۳۸۹۰۰۰۰وون
×:بسیار خب
*تهیونگ دستور داد که پول هارو بیارن مینسو هم گفتش ک محموله هارو بیارن بعدش باهم دست دادن ک تهیونگ گفت
×:خوشحال شدم بانو از همکاری باهاتون
_:منم همینطور مستر کیم من دیگ برم
×:افتخار میدادید امشب مهمون من بودید
_:خیر متشکرم
×:ولی آخه اینجوری نمیشه
_:اما...
×:اما نداره از این طرف
*ته و مینسو رفتن نسشتن روی مبلی که پایین بود کنار هم بودن رفتن و مشغول مشروب خوردن شدن
×:خب بانو از خودتون بگید
_:ام پارک مینسو هستم ۲۳ ساله ی مافیا😂 شما بگو
×:من کیم تهیونگ هستم ۲۶ ساله ی مافیا😂 خوشبختم
*همینجوری داشتن باهم حرف میزدن ک یکی اومد سمتمون
از زبان تهیونگ داشتم با مینسو حرف میزدم ک چشمم به لوکاس افتاد دیدم داره میاد سمتون(علامت لوکاس/)
/:به به ببین کی اینجاس آقای کیم تهیونگ
×:باز چی میخوای تو ؟
/:تلخی نکن کیم نمیخوای این بانوی زیبا رو معرفی کنی ؟
×:گمشو برو تا مختو نپاچیدم رو زمین
/:دوست دخترته نه اگ نیس بده باهاش ی حالی بکنم دیگ
×:خفههه شو ی دونه مشت کوبوندم تو صورتش دست مینسو رو گرفتم و بردمش پرتش کردم تو ماشین
از زبان مینسو داشتم با ته حرف میزدم ک ی پسره جذاب اومد سمتمون که داشتن با هم حرف میزدند ک تهیونگ عصبی شد انگاری رو من غیرتی شد ی جوری شدم قلبم لرزید همینجوری تو فکر بودم ک یهو تهیونگ دستمو گرفت انقد محکم گرفته بود که جاش مونده بود بعدش پرتم کرد توی ماشین
۲۲.۵k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.