Cousin

Cousin
Part ۵
ا/ت
بدو بدو رفتم پیشش و بچها ها هم بادیگارد هارو ها خارج کردن
*
کوک: مرسی که مانعم شدی و شجاعت به خرج دادی
ا/ت: کاری نکردم که

کوک
تک به تک بررسی کردیم و لغت هارو ترمیم دادیم و امضا زدیم
کوک: تموم!.. به جیمین بگو بکهیون بیاد امضای خودشو بزنه
..
کوک: برای اینکه شرکت ما به ضرر نرسه امکانات رو به 30درصد رسوندم و طوری تنظیم مردم که به نفع هردو در بیاد! *خودکار رو پرت کردم جلوش* دیگه از این گوه خوریا نکن وگرنه بد میبینی!.. فهمیدی یا نع؟
بکهیون: باشع..ممنونم * خجالت*
کوک: راهمون رو کشیدیم و رفتیم بیرون* خب کارمون تمومه!.. بریم ویلا خوش بگذرونیم یا بریم بگردیم؟
ا/ت: من خوابم میاد!
ته:فقط بگیرم بزنمش!.. موقعی که خونه ایم عین جغد بالا سرمونه که بریم بیرون حوصله ام سر رفته..الان خانوم می‌گه خوابم میاد و برگردیم..خب کرم داری؟😤
ا/ت: آسیب دیده بودم موقع فرار یک گلوله از بازوم گذشت و اسیب زد با یک باند بسته بودمش و فقط خدا خدا میکردم کسی نفهمه* خب باشه بابا فهمیدیم کجا بریم؟
کوک: رنگش پریده بود* حالت خوبه؟.. به نظر خیلی خسته میای!.. اگه میخوای بریم خونه!
ا/ت: نه من خوبم..بریم!
کوک:🤨..باوشهه پس بریم دریا؟.. آها بریم جزیره جنگلی بابابزرگ..همین نزدیکی ها هم هست..ا/ت هم میتونه استراحت کنه
ا/ت: فکر خوبیع
,ا/ت
وقتی رسیدیم بچها غیر از من و کوک رفتن ساحل ولی من رو مبل دراز کشیده بودم

ا/ت: چرا تو هم باهاشون نرفتی
کوک: 1 حوصله نداشتم 2 نمیخواستم تنهات بزارم(رنگ صورتش به طور عجیبی پریده بود نمیدونستم چشماش شدع شاید بخاطر اسلحه ترسیده ولی..) تو حالت خوبه؟
ا/ت: آره..چطور؟
کوک: هیچی همینطوری پرسیدم* یکم بخواب خسته بنظرت میرسی..منم میخوابم
*
کوک؛ ا/ت خوابیده بود منو منو روبه روشن خوابیده بودم* چشمم به پارچه باند پیچی شده اش خورد* این چیع؟ * زمزمه*.. وقتی آروم بازش کردم* فاک زخمش عفونت کرده * زیر لب* ا/ت؟.. ا/ت؟.. بیدار شو و توضیح بده این چیه؟!
ا/ت: *خواب آلود* آخخخخخ دردم میاد ببندش
کوک: بخاطر عفونته خنگول
ا/ت: ببندش *گریه*
کوک: باشه باشه آروم باش * باندشو بستم* پاشو بریم بیمارستان؟
ا/ت: چییی؟..عمراا
کوک: اگه نمیخوای تهیونگ بفهمه پاشو!
ا/ت: نمیخوام خب
کوک: بچه نشو
ا/ت: بیشتر درد میگیره!
کوک: وقتی وضعیت بدتر شد..دیگه نگیر ها درد دارم و فلان
ا/ت: اذیت.. ( منو انداخت رو کولش) منو بزار پایین!
کوک: متاسفم* ا/ت رو نشوندم رو صندلی شاگرد و قفل کودک رو زدم که فرار نکنه*
ا/ت: ولم کن
کوک: حرف نزن!
*راه افتادیم که بریم بیمارستان*
*بیمارستان*
**
پرستار: بفرمایید بنشینید!

*5دقیقه بعد*

"کوک"
طی خارج کردن عفونت و خوب کردن زخم دست ا/ت رو گرفته بودم چون بدجور درد داشت..بعد ده دقیقه آخرین دور باند بازومو بست
*
پرستار: مرتب باند رو عوض کنید و بزارید هوا بخوره..الان دارو و مواد پانسمان رو مینویسم که از داروخانه تهیه بکنید..روش بستن هم یاد گرفتید؟
کوک: بله..ممنونم!
پرستار: یک شکلات داد*
ا/ت: ببخشید ولی من بچه نیستم😂
پرستار: بخاطر فشار دادم..ممکنه فشارخون بیوفته😅
ا/ت: آها ممنونم😅
پرستار: خواهش میکنم *نوشتن نسخه و دادن به کوک*
کوک: همینجا بمون من برم دارو هاتو بگیرم و بیام و بریم سمت ماشین!
ا/ت: باشع
*بعد 5 دقیقه*
"ات"
وقتی کوک اومد دارو هارو داد دستم و رفتیم سمت ماشین
*
کوک: وقتی رسیدیم بدو برو لباساتو عوض کن بریم شام بخوریم..خیلی گشنمه
ا/ت: منم
کوک: یک چیزی بپوش که..
ا/ت: میدونم خل نیستم که جلوی تهیونگ با بازوی باند پیچی شده برم
کوک: هستی!😂
ا/ت: هاها😑
دیدگاه ها (۱)

Cousin part 6"ا/ت"بچه ها مشکوک نگاهم میکردم فوری از جلوشون گ...

Cousin Part 7ا/ت وقتی گارسون اومد همگی ساکت شدیم وقتی غذا ها...

Cousin Part ۴*زمان پیاده شدن از هواپیما*ا/ت: هممون غیر از لی...

Cousin Part ۳* وارد عمارت شدن* کوک: سلام خاله..م/ت: برید اتا...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط