Cousin

Cousin
Part ۴
*زمان پیاده شدن از هواپیما*
ا/ت: هممون غیر از لیزا و جیمین مست بودیم..که افراد بابابزرگ و لیزا و جیمین مارو نگه داشته بودن و مارو بردن سمت ماشین ها من و کوک و تهیونگ تو یک ماشین.. و جیمین و رزا و لیزا هم تو یک ماشین
* ویلا*
کوک: هرکس واسه خودش یک اتاق انتخاب کرد و رفتیم یک دوش گرفتیم و اومدیم بیرون رو مبل نشستیم تا کانال..تهیونگ رفتیم آشپزخونه رو بگرده..رزا و ا/ت هم باهم حرف میزدیم من و جیمین هم یک بازی فوتبال پیدا کردیم تا سرگرم بشیم ولی لیزا از اتاقش بیرون نیومده بود*
ا/ت: بادیگاردا بهت نگفتن قراره چیکار کنیم؟
کوک: نوچ
ا/ت: چییی
رزا: پس ما اینجا چه غلطی میکنیم
جیمین: قرار شد فردا بگن
ا/ت: چه غلطا
کوک:😂 ..بچها شام چی درست کنم؟
*
ته: بیاین شام بخورین.. کوک می‌گه پاستا آماده است
کوک:بدویین سرد میشه هااا...یکی اون لیزا رو هم خبر کنه
*
ا/ت: عالی شدههه
رزا: واییی خوش بحال زنت
کوک:😂
ا/ت: آقای کیم! یاد بگیر!
ته:آقا کل دنیا میدونن من مسئول ظرف شستن با من کاری نداشته باشید😂
جیمین:داداشم از هر انگشتش هنر میبارع😆
لیزا: تو چه هنری داری؟😂
جیمین: همچی 😌
ا/ت: بله بله صحیح
کوک: بدویین غذامون تموم کنین بخوابیم صبح کلی کار داریماا
*صبح*
ا/ت: ساعت 9 بود رفتم ببینم کشیدم بیدار شده بلکه نه هیچکس نبود تصمیم گرفتم که صبحونه آماده کنم رفتم آشپزخونه که دیدم جیمین اینجاس*عع سلاممم تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: از خواب که بیدار شدم تشنه ام بود اومدم تا اب بخورم..تو هم که طبق معمول سحرخیز فامیلی
ا/ت:😂 * با کمک هم میز صبحونه رو میچیدیم*
جیمین: قرارمون ساعت یازده بزار برم بقیه رو آماده کنم
ا/ت: منم قهوه درست میکنم
*
کوک: خواب آلود* ( وارد آشپزخونه شدن و رو صندلی جزیر نشستن) صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر..بیا اینم قهوه شما پسرخاله*
کوک: مرسی..فقط به من میگی اینو..به جیمین نمیگی؟
ا/ت:نه😂
ته: ( وارد شدن رو به ا/ت) بچهه اتاقت چرا یخ بندونه آدم نمیتونه واردش بشع!
ا/ت؛ اولا من از تو بزرگترم ثانيا.. به شوهرم توهین نکنیا میکشمت..کولر عشق منهه من بدون اون نمیتونم زندگی کنم..استخرم دوست پسرمه حمومم اکسمه
ته و کوک:🫤😑
کوک: از بچگی همینطور بوده!..خداحافظ بهت صبر بده بردارم
رزا: در اتاق ا/ت که باز هوای یخ می‌زنه بیرون ( وارد آشپزخونه شدنن)
ا/ت: نهههههه * بدو بدو رفتم در اتاقمون بستم* کسی به اتاق من نزدیک بشه کشتمش.. الان هم بتمرگید صبحونه تونو بخورید
کوک: ساعت 10 و نیم شد و همه ما آماده بودیم سوار ماشین شدیم و به سمت محل حرکت کردیم
ا/ت: قراداد هاشون از سال 2023 به بعد لغو شدن و باندشون ضعیف..*بادیگارد یک اسلحه به شقیقه ام گرفت*
کوک: داری چه گوهی میخوری؟..*تمامی بادیگارد ها اسلحه گرفتن* اسلحه هاتونو بزارین پایین!
بکهیون: امضا کن!
کوک: ماجرا از چه قراره؟..
بکهیون:تازگیا بعد این قرار داد میخوام از مواد خارج بشم و جنس ( زن) فروشی رو شروع کنم..بخاطر همین به پول زیادی که..دست شماست برسم!.. پس لطف بکن و اون دست کوفتیت رو تکون بده و امضا رو بزن!
کوک: چیییییییی..عمراا! ( تو جیبم یک چاقو جیبی داشتم و با دستم تو جیبم تنظیمش کردم..سریع با یک حرکت زیر گلوش گرفتمش که اساحه اش افتاد و دستاشو به نشونه تسلیم بالا گرفت) همگی اسلحه هاتونو بزارین پایین!.. همین الان! ( اسلحه شو برداشم و بقیه هم همینکارو کردن) الانم مثل بچه‌ آدم قرار داد رو بررسی می‌کنیم تا من امضا کنم!
دیدگاه ها (۲)

Cousin Part ۵ا/تبدو بدو رفتم پیشش و بچها ها هم بادیگارد هار...

Cousin part 6"ا/ت"بچه ها مشکوک نگاهم میکردم فوری از جلوشون گ...

Cousin Part ۳* وارد عمارت شدن* کوک: سلام خاله..م/ت: برید اتا...

Cousin Part ۲کوک: کادوم کو؟ا/ت: مامانم نذاشت بیارم !..گفته ب...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

⁴¹یک ماه بعد ا/ت ا/ت: جونگکوک کوک: جان ا/ت: من تو این برگه ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط