عشقی که بهم دادی

★عشقی ‌که بهم دادی★
پارت ۳۷...
یونگی وارد خونه شد و از خدمتکارا خواست تا اتاق رو آماده کنن و اونام سری خم کردن.
_کیوت
بوسه ای رو لبای جیمین گذاشت و باعث شد تقریبا جیمین از خواب بپره.
خدمتکارا با دیدن رابطشون سعی کردن جلوی خودشون رو بگیرن و جیغ نزنن!
یونگی وارد اتاق شد و جیمینو رو تخت گذاشت و بوسه سبکی به پیشونیش زد.
بعد از عوض کردن لباساش خودشم کنارش خوابید و از پشت بغلش کرد.
_دوست دارم
‌ ******
(*ادمین : فسقلیا من چونکه حافظه ای ماهی دارم اسم خدمتکارا رو یادم رفته اگر اشتباه نوشتم به بزرگی خودتون ببخشید کوچولوعام😂🫶*)
جونگی: وای خدای من، اونا رو دیدی؟!.
جونگی با جیغ گفت.
بورام: ارههههههه! آره! وای خدایا خیلی سوییت بودن!
بورام با هیجان جوابشو داد.
آیرین: دهناتونو ببندید وگرنه رئیس میاد میکشتتون.
آیرین ناگهانی اومد و سعی کرد اون دونفر رو ساکت کنه.
بورام و جونگی: ببخشید آیرین شی.
جونگی و بورام با لبخند گفتن و از آیرین دور شدن‌.
جونگی: نزدیک بودا
بورام : اره اگه رئیس میشنید بدبخ..
_فقط خفه شید قبل از اینکه آتیشتون بزنم!
صدای بلند یونگی حرف بورام رو قطع کرد.
بورام وجونگی سریع دور شدن.
آیرین: بهتون که گفتم!
آیرین با لبخند شیطونی گفت.
*****
چانیول: همه چیز برای جشن امشب آمادست قربان.
یونگی با سر تایید کرد و پرسید:
_هیچ خبری از اون عوض**یا نیست؟
چانیول سرشو به نشونه منفی تکون داد.
چانیول: خیر قربان
_یه کار دیگه، همه چیز رو آماده کن تا کارمون با کمپانی لی رو تموم کنیم.
چانیول به معنای تایید سرشو خم کرد و اجازه خواست که بره.
یونگی سرشو تکون داد و مرخصش کرد و چانیول بعد تعظیم بیرون رفت.
درحالی که نیشخند میزد با خودش گفت:
_امشب همو می‌بینیم عو**ضی
بقیه کاراشو زود تموم کرد که هرچه زودتر بره خونه و جیمینشو ببینه.


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

★سختی★پارت ۲۷..._فکر کنم حالا مشخص شد که جونگکوک امگای منه!ن...

بچه ها حالا که میبینم بهتره فیکو جوری کنم که فسقلی مون اسپوی...

فسقلیا مث اینکه بهتون گفتم غمگینه فکر کردید پایانش هم غمگینه...

★سختی★پارت ۲۶...با دستش به جونگکوک اشاره کرد.کاری که باعث خش...

معشوقه دشمن P³²یکی یکی اون چهار پنج‌تا قرص رو با یه لیوان آب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط