پیوند جادو فصل دوم پارت شیشم

پیوند جادو فصل دوم: پارت شیشم

¥

_«چی؟! حساسیت داریی؟ چرا نگفتی؟»
+«خب من الان مطمئن شدم تو اونارو اوردی!کلی جوش زدم! همین باعث شد چندروز بیشتر بمونم» گند زدم، بازم گند زدم.
_«نمیدونستم...»
+«خوشگل بود» 
_«الان جدی ای؟؟»
+«اون گلا تو عمارت ما پیدا نمیشه، به هر حال ممنون»
_«اوه...خواهش میکنم، راجبه...خانوادت میتونم سوال بپرسم؟» 
+«پاتو از گلیمت دراز تر نکن»
_«...خانوادت...خبر دارن؟ از این...اتفاقه؟ اینکه بستری شدی؟»
+«نه، حالا میشه این موضوع رو تموم کنی؟» قبول کردم.
_«... اوضاعه دستت چطوره؟» بهم نگاه کرد، بالاخره بهم نگاه کرد. میخواستم احساس تنهایی نکنه، میخواستم بدونه حداقل من کنارشم
+«بهترم بهترم...»
تازه فهمیدم همه داشتن به ما نگاه میکردن، دراکو هم متوجه شد.
+«چتونه شماها؟» شروع کرد به خوردن. دیگه با هم حرف نزدیم.
دامبلدور بالاخره یک کاره درست حسابی کرد و بعد نهار به همه اف داد تا برن خوابگاهو استراحت کنن،  منم ازخدا خواسته، رفتمو خوابیدم.
مثل همیشه یک هفته گذشت. امروز روزه افتضاحی بود، مخصوصا الان. در حال قدم زدن بودم که یک پسر ریونکلاوی نزدیکم شد. یهو چوب دستیش رو دراورد و بی دلیل شروع کرد به دعوا. من که تعجب کرده بودم چوب دستیم رو به حالت دفاع گرفتم.
_«هوییی!؟ چتهه؟ مگه ارث باباتو خوردم؟»
=«اذیت کردنه دختره لوسی مثله تو خیلی حال میده»
دعوا شروع شد. یهو هری رو دیدم دوید و بین ما قرار گرفت
~:«بسه بسه! چه خبرتونه؟؟ » دستم و کشید و برد.
~«ات! چیشده؟»
_«نمیدونم والا، این وحشیه یهو حمله ور شد. حیوون!»
~«اوهوم، باشه پس حواست به خودت باشه»
_«چه‌خبــ..» داداشه منم حیوونی بیش نیست. دارم باهاش حرف میزنمممم اونم راهشو میکشه میرههه! اروم باش ات، اروم باش. این هفته پریودم هستم دیگه اخلاقم سگی تر از همیشست.
چند روز دیگه هم پروژه ی تیمیه و من باید اماده میشدم...
دیدگاه ها (۰)

Pov:

ات و دراکو باشد؟؟؟#دراکو #مالفوی

پیوند جادو فصل دوم: پارت پنجمدیگه بعد اونروز به ملاقاتش نرفت...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط