⭐ پارت۴/کما⭐
⭐پارت۴/کما⭐
دکتر:۱-اولیش اینه که وقتی پیششین باهاش حرف بزنین چون اون صدای شمارو میشنوه و شمارو میبینه
+راست میگه من تورو میبینم ولی تو انگار منو نمیبینی:)
دکتر:و ۲-روح کسی که تو کماست میتونه هر جایی بره شاید الان پیشمونه اگه بهشون امید وارم بدید زود تر میتونن به هوش بیان
+وقتی دکتر اینو گفت تهیونگ سریع دور و برش و نگاه کرد ولی خیلی زود تا امید شد
دکتر:اما ۳-اقای کیم ما هممون تلاشمون رو میکنیم ولی طبق آزمایشات ایشون فقط ۴۰ درصد احتمال به هوش اومدن دارن و اگر هم بیان حافظشون پاک میشه.
-وقتی دکتر اینو گفت انگار یه ظرف آب یخ ریختن روم.
تهیونگ:اما دکتر ...
+وات؟امکان نداره من بمیرم تازه محاله من حافظمو از دست بدم.بیاااا(😂)
وقتی دکتر از پیشمون رفت تهیونگ دستمو دو دستش گرفت البته دست بدنم که روی تخت افتاده بود.
-ات قول میدم تنهات نمیذارم میدونم که داری صدامو می شنوی پس خواهش میکنم تلاشتو بکن من بدون تو دووم نمیارم(گریه خفه)
+با شنیدن حرفاش دلم خون شد انگار دلم بیشتر از خودم واسه اون میسوخت با اینکه انگار دلم داشت فشرده میشد ولی احساس عجیبی داشتم یه حسی که انگار پر رنگ تر شده بودم دست لطیف و نرم تهیونگ رو روی دستم حس میکردم .
با شنیدن زنگ تلفن تهیونگ به خودم اومد یه نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۲ نصفه شب بود.
تهیونگ:الو بابا...
منتظر حمایتاتون هستم😁
اگه فالوم نداری و از فیکم خوشت اومد فالوم کن که گمم نکنی چون حتی نصف پارت های فیکمن نذاشتم 🥹🌿🤍
نظرتون¿¿¿
دکتر:۱-اولیش اینه که وقتی پیششین باهاش حرف بزنین چون اون صدای شمارو میشنوه و شمارو میبینه
+راست میگه من تورو میبینم ولی تو انگار منو نمیبینی:)
دکتر:و ۲-روح کسی که تو کماست میتونه هر جایی بره شاید الان پیشمونه اگه بهشون امید وارم بدید زود تر میتونن به هوش بیان
+وقتی دکتر اینو گفت تهیونگ سریع دور و برش و نگاه کرد ولی خیلی زود تا امید شد
دکتر:اما ۳-اقای کیم ما هممون تلاشمون رو میکنیم ولی طبق آزمایشات ایشون فقط ۴۰ درصد احتمال به هوش اومدن دارن و اگر هم بیان حافظشون پاک میشه.
-وقتی دکتر اینو گفت انگار یه ظرف آب یخ ریختن روم.
تهیونگ:اما دکتر ...
+وات؟امکان نداره من بمیرم تازه محاله من حافظمو از دست بدم.بیاااا(😂)
وقتی دکتر از پیشمون رفت تهیونگ دستمو دو دستش گرفت البته دست بدنم که روی تخت افتاده بود.
-ات قول میدم تنهات نمیذارم میدونم که داری صدامو می شنوی پس خواهش میکنم تلاشتو بکن من بدون تو دووم نمیارم(گریه خفه)
+با شنیدن حرفاش دلم خون شد انگار دلم بیشتر از خودم واسه اون میسوخت با اینکه انگار دلم داشت فشرده میشد ولی احساس عجیبی داشتم یه حسی که انگار پر رنگ تر شده بودم دست لطیف و نرم تهیونگ رو روی دستم حس میکردم .
با شنیدن زنگ تلفن تهیونگ به خودم اومد یه نگاه به ساعت کردم ساعت ۱۲ نصفه شب بود.
تهیونگ:الو بابا...
منتظر حمایتاتون هستم😁
اگه فالوم نداری و از فیکم خوشت اومد فالوم کن که گمم نکنی چون حتی نصف پارت های فیکمن نذاشتم 🥹🌿🤍
نظرتون¿¿¿
۱.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.