پارت هشتم رمان ماه عسل 🌙🔑🎹
پارت هشتم رمان ماه عسل 🌙🔑🎹
می شیم و با کلی تجربه خرید
روونه منزل می شیم ٠
البته برای من که تازه فراموشی
پیدا کردم تجربه جدیدی؛ واسه
سوزان خیلی تکراری٠
به ساعت هال نگاه می کنم؛ ساعت
۱۸:۳۵.هست وهنوز ماه عسل
شروع نشده؛ لباس های خودمو
می برم سمت اتاقم ودونه دونه
همه رو تو کمد می ذارم و با اجازه
سوزان بعضی لباس هارو ازکمد
جدا می کنم و همه کمد و لباس
هارو تو کمد می ذارم و با اجازه
سوزان بعضی لباس هارو ازکمد
جدا می کنم و بعد ازمرتب
کردن کمد پوفی می گم و به همه
لباس های رنگارنگم نگاه می کنم
؛ پوف؛ واقعا خسته شدم و به
ساعت اتاقم نگاه می کنم؛ ساعت
۱۹شد؛ بدو
#ملیحه
می شیم و با کلی تجربه خرید
روونه منزل می شیم ٠
البته برای من که تازه فراموشی
پیدا کردم تجربه جدیدی؛ واسه
سوزان خیلی تکراری٠
به ساعت هال نگاه می کنم؛ ساعت
۱۸:۳۵.هست وهنوز ماه عسل
شروع نشده؛ لباس های خودمو
می برم سمت اتاقم ودونه دونه
همه رو تو کمد می ذارم و با اجازه
سوزان بعضی لباس هارو ازکمد
جدا می کنم و همه کمد و لباس
هارو تو کمد می ذارم و با اجازه
سوزان بعضی لباس هارو ازکمد
جدا می کنم و بعد ازمرتب
کردن کمد پوفی می گم و به همه
لباس های رنگارنگم نگاه می کنم
؛ پوف؛ واقعا خسته شدم و به
ساعت اتاقم نگاه می کنم؛ ساعت
۱۹شد؛ بدو
#ملیحه
۴.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.