لانگ دیستنس پارت12 فن فیک
#لانگ_دیستنس
#پارت_12 #فن_فیک
یجورایی دلم سوخت خیلی مظلوم گفت..هوف لعنت نباید وا بدم هنوز از دستش عصبانیم
باشه
ران لبخند زد و چمدونمو برداشت و همراهم وارد هتل شد
یه اتاق رزرو کردم
چمدونمو تو آسانسور گذاشت
خب خودم میتونم برم دیگه
ممنون
ران:باشه پس
کاری داشتی بهم زنگ بزن
عا راستی خونه من نزدیکای همین هتله آدرسشو هم برات میفرستم اگه خواستی بیا
ا.ت:باشه ممنون
و رفت
وارد اتاق شدم و چمدونمو یه گوشه گذاشتم
هوم چه اتاق قشنگ و شیکی
روی تخت نشستم و دستمو نوازش وار روی شکمم کشیدم
بچه ران؟تو شکم من؟
خندم گرفت
فردا صبح*
چشمامو باز کردم و بدنمو کش و قوس دادم
خمیازه کشان از تخت پایین اومدم..وقتی جام عوض میشه خوب نمیخوابم
دست و رومو آب زدم
در اتاقو زدن
عام کیه؟
﷼سلام صبح بخیر صبحانه آوردم
عه اینجا صبحونه رو میارن دم اتاق چه خفن:-:
درو باز کردم و سینی صبحونه رو ازش گرفتم
بعد خوردن رو تخت ول شدم و گوشیمو برداشتم
عاح خدایی این مدت که اینجام چه گوهی بخورم حوصلم سر میره
عا راستی بگردم ببینم لباس آوردم واسه اون مهمونی لعنتی فردا یا نه
فکر نکنم چیزی که مناسب اینجور مهمونیا باشه همراهم باشه
لباسامو زیر و رو کردم ولی هیچ کدوم مناسب نبود
انگار باید برم خرید امروز
گوشیم زنگ خورد
ران بود چه به موقع
جوابی دادم..
الو راننن
ران:سلام صبح بخیر...خوب خوابیدی؟
ا.ت:اوهوم...میگم ران..واسه اون مهمونی...من لباس ندارم
ران:الان میام دنبالت بریم پاساژ نظرت چیه؟
ا.ت: واقعا
ران:اره زودباش آماده شو تا چند دقیقه دیگه جلوی لابی هتل میبینمت
ا.ت:باشهه
گوشیو قطع کرد
ذوق کردم و مشغول عوض کردن لباسام شدم...
#پارت_12 #فن_فیک
یجورایی دلم سوخت خیلی مظلوم گفت..هوف لعنت نباید وا بدم هنوز از دستش عصبانیم
باشه
ران لبخند زد و چمدونمو برداشت و همراهم وارد هتل شد
یه اتاق رزرو کردم
چمدونمو تو آسانسور گذاشت
خب خودم میتونم برم دیگه
ممنون
ران:باشه پس
کاری داشتی بهم زنگ بزن
عا راستی خونه من نزدیکای همین هتله آدرسشو هم برات میفرستم اگه خواستی بیا
ا.ت:باشه ممنون
و رفت
وارد اتاق شدم و چمدونمو یه گوشه گذاشتم
هوم چه اتاق قشنگ و شیکی
روی تخت نشستم و دستمو نوازش وار روی شکمم کشیدم
بچه ران؟تو شکم من؟
خندم گرفت
فردا صبح*
چشمامو باز کردم و بدنمو کش و قوس دادم
خمیازه کشان از تخت پایین اومدم..وقتی جام عوض میشه خوب نمیخوابم
دست و رومو آب زدم
در اتاقو زدن
عام کیه؟
﷼سلام صبح بخیر صبحانه آوردم
عه اینجا صبحونه رو میارن دم اتاق چه خفن:-:
درو باز کردم و سینی صبحونه رو ازش گرفتم
بعد خوردن رو تخت ول شدم و گوشیمو برداشتم
عاح خدایی این مدت که اینجام چه گوهی بخورم حوصلم سر میره
عا راستی بگردم ببینم لباس آوردم واسه اون مهمونی لعنتی فردا یا نه
فکر نکنم چیزی که مناسب اینجور مهمونیا باشه همراهم باشه
لباسامو زیر و رو کردم ولی هیچ کدوم مناسب نبود
انگار باید برم خرید امروز
گوشیم زنگ خورد
ران بود چه به موقع
جوابی دادم..
الو راننن
ران:سلام صبح بخیر...خوب خوابیدی؟
ا.ت:اوهوم...میگم ران..واسه اون مهمونی...من لباس ندارم
ران:الان میام دنبالت بریم پاساژ نظرت چیه؟
ا.ت: واقعا
ران:اره زودباش آماده شو تا چند دقیقه دیگه جلوی لابی هتل میبینمت
ا.ت:باشهه
گوشیو قطع کرد
ذوق کردم و مشغول عوض کردن لباسام شدم...
۷.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.