رویایی همانند کابوس پارت 61

#diyana
لباش رو لبام گذاشت حرکت دستش رو بدنم مث یه مسکن بود برام.
ولی این کار اشتباه بود خواستم هلش بدم که دستامو گرفت
گفت=سعی نکن‌جلومو بگیری
دیانا=تو الان مستی نمیدونی داری چیکار میکنی ارسلان تروخدا ولم کن
خم شد دم گوشم گفت=من هیچوقت مست نمیکنم
بعد از‌گوشم گاز گرفت گفت=حتی یادمه اونشب بوسیدمت تو‌ام همکاری کردی
تعجب کردم
صدای نشیخند شو شندیم دستشو برد سمت شلوارم
حرکاتم دست خودم نبود منم‌کمکش کرد شلوارمو در اورد شورت*مو هم در اورد
شلوار خودشوهم در اورد خیمه زد روم گفت=مال من شدنت مبارک
جملشو هنوز درک نکرده بودم که زیر دلم‌ تیر کشید .....
#matin
نیکا تو بغلم خوابش برده بود منم داشتم بهش نگاه میکردم متو گذاشته بود تو دوراهی اینکه دوسم داره یا داره بازم ازم‌استفاده میکنه؟
اصن از قبل دوسم داشت؟
یعنی باطنشم به معصومیت ظاهرشه
موشوزدم پشت گوشش
نیکا بهت قول میدم تقاض کاری ک باهام کردیو پس بدی
یکاری میکنم خودتم بمونی تو دوراهی
کاری میکنم ک خودتم‌مث من شی نفهمی دوست دارم یا نه
هیچوقت روزی ک ولم‌کردیو یادم‌نمیره
هیچوقت بلایی که سرم اوردی یادم‌نمیره
ولی جالبه هنوز من عاشقتم‌هنوزم‌عاشقتم
یه عاشق بدبخت:)
چرا نمیتونم فراموشت‌کنم؟
فقط میخوام بدونم چیشد ک رفتی؟:)
چی واست کم‌گذاشتم چی؟
اشکمو پاک کردم از بغلم برداشتمش گذاشت رو تخت
اومدم بیرون رفتم‌سمت اتاق ارسلان اما نبود بیخیالی گفتم رفتم اتاق خودم
رویا خوابیده بود
هع ماشاالله‌همه ادمای دورم هرزه ان
لباسمو در اوردم رفتم یه دوش گرفتم‌ بعد اومدم‌خوابیدم رو تخت که رویا برگشت بغلم کرد
#nika
یهو از خواب پریدم هنوز هوا تاریک بود پس چرا این شب مزخرفم تموم بشو نیست
گلوم خشک بود تو پارچ اب نبود
متین متین کجا رفته
اه
بلند شدم رفتم اشپزخانه لامپ و زدم ولی روشن نشد لابد برقا رفته
اب ریختم خوردم رفتم سمت اتاق چشم به اتاق متین خورد فضولیم کل کرد لاشو باز کردم دیدم متین رو تخت دراز کشیدم رویا ام بغلش کرده
چرا اینکارو با من میکنه اگ من ک دوس داره چرا با اونه
اگ‌منو دوس نداره چرا امیدوارم میکنه
چرا منو گذاشته تو دوراهی؟....

آنچه خواهید دید:
قلبم تیر کشید😣
منم فروختن😔
نسبتی با خان بزرگ داری؟🤨
مگه نگفتم با حسین حرف نزن؟😤
پارت بعدی متینیکایی❤️🖇️💚
آقای امینی غیرتی میشه😁
کاور از:https://wisgoon.com/narges_a_q
دیدگاه ها (۷)

رویایی همانند کابوس پارت 62

رویایی همانند کابوس پارت 63

بعد چند وقت میخام برم به خودم برسم😂🚶ناخونام خیلی از دفه قبلی...

رویایی همانند کابوس پارت 60

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

سناریو :: عشق گمشده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط