رویایی همانند کابوس پارت 60
#diyana
سریع اومدم اینور وای یعنی منو دید؟!
دوباره به بیروننگاه کردم ارسلان نبود یعنی اونا کی بودن؟
یه نفرم نبود دو نفر یعنی اوندختره رلش یود که ارسلان بوسیدش:)!
نشستم رو تخت منو باش فکرکردم کسی تو زندگیش نیست:)
چرا نباید باشه ادمبه این جذابی بلند شدم چراغ رو روشن کردم لباسامو عوض کنم یهو خاموش شد فاک برقا رفت؟
برمشمعبیارم رفتمسمت اشپزخانه واقعا چشچشونمیدید با زور خودمو رسوندم سمت اشپزخانه کابینت باز کردم شمع برداشتموایکبریتکجاست
کبریتپیدا کردم وایستادم رو به شمع روشنش کردم شمعو برداشتمش رفتم بیرون از اشپزخانه سمتاتاقم
رسیدماتاق شمع گذاشتم رو میز جلوی اینهتا بتونمخودمو ببینم لباسمو در اوردم میخواستم سوت*ینمم در بیارم ک دست یه نفرو دور کمرم حس کردم نفسم رفت یاخدا این کی بود
نفساش میخورد گردنم تو ایینه نگاه کردم نور شمع کم بود نمیتونستم ببنمش
همینطوری داشت گردنمو مک میزد
نفساش خورد به گوشم گفت=دوست دارم
این صدا صدای ارسلانه
با نفس نفس گفتم=ارسلل....
ارسلان=هیسسسسس
همینطوری داشت گردنمو میخورد
گفت=نمیزارم مال یکی دیگشی
دستشو از روی شکمم برد بین پام خواستم بیام اینور که نزاشت با اونیکی دستش محکم شکمم و گرفت دستشو اروم برد تو شلوارمو بین پام و مالید.
بلند کردم یهو پرتم کرد رو تخت رفت در و بست رفت سمت شمع با دستاش خاموشش کرد اومد خیمه زد روم لباشو رو لبام گذاشت........
قرار بود این پارت🔞باشه ولی جا نشد پارت بعدی 🔞 است
آنچه خواهید دید:
سعی نکن جلومو بگیری😈
حرکاتم دست خودم نبود منم کمکش کردم🔞
مال من شدنت مبارک🥳
یه عاشق بددبخت💔
یهو از خواب پریدم😢
سریع اومدم اینور وای یعنی منو دید؟!
دوباره به بیروننگاه کردم ارسلان نبود یعنی اونا کی بودن؟
یه نفرم نبود دو نفر یعنی اوندختره رلش یود که ارسلان بوسیدش:)!
نشستم رو تخت منو باش فکرکردم کسی تو زندگیش نیست:)
چرا نباید باشه ادمبه این جذابی بلند شدم چراغ رو روشن کردم لباسامو عوض کنم یهو خاموش شد فاک برقا رفت؟
برمشمعبیارم رفتمسمت اشپزخانه واقعا چشچشونمیدید با زور خودمو رسوندم سمت اشپزخانه کابینت باز کردم شمع برداشتموایکبریتکجاست
کبریتپیدا کردم وایستادم رو به شمع روشنش کردم شمعو برداشتمش رفتم بیرون از اشپزخانه سمتاتاقم
رسیدماتاق شمع گذاشتم رو میز جلوی اینهتا بتونمخودمو ببینم لباسمو در اوردم میخواستم سوت*ینمم در بیارم ک دست یه نفرو دور کمرم حس کردم نفسم رفت یاخدا این کی بود
نفساش میخورد گردنم تو ایینه نگاه کردم نور شمع کم بود نمیتونستم ببنمش
همینطوری داشت گردنمو مک میزد
نفساش خورد به گوشم گفت=دوست دارم
این صدا صدای ارسلانه
با نفس نفس گفتم=ارسلل....
ارسلان=هیسسسسس
همینطوری داشت گردنمو میخورد
گفت=نمیزارم مال یکی دیگشی
دستشو از روی شکمم برد بین پام خواستم بیام اینور که نزاشت با اونیکی دستش محکم شکمم و گرفت دستشو اروم برد تو شلوارمو بین پام و مالید.
بلند کردم یهو پرتم کرد رو تخت رفت در و بست رفت سمت شمع با دستاش خاموشش کرد اومد خیمه زد روم لباشو رو لبام گذاشت........
قرار بود این پارت🔞باشه ولی جا نشد پارت بعدی 🔞 است
آنچه خواهید دید:
سعی نکن جلومو بگیری😈
حرکاتم دست خودم نبود منم کمکش کردم🔞
مال من شدنت مبارک🥳
یه عاشق بددبخت💔
یهو از خواب پریدم😢
- ۱۲.۳k
- ۰۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط