پارت چهارم قسمت دوم
پارت چهارم _قسمت دوم
*وی : با اعصبانیت از اتاق بیرون رفتم و در رو محکم کوبیدم رفتم تو یه اتاق دیگه و بدون اینکه در رو ببندم رفتم نشستم رو تخت ....من بهش چی گفتم +.+ چرا وقتی دیدم داره با جیمین اون کار رو میکنه بجای اینکه اونو بزنم جیمین رو زدم .... چرا روش حساس میشم و بد بهش اون طوری میگم من چم شده چرا اینطوری ام !!!!تو فکر رای خودم بودم که ....
کیمجان: اوه تیهونگ ؟؟؟؟ کیم تیهونگ ؟
وی : هی پسر کیمجان خودتی ؟
کیمجان : اره منم چقدر بزرگ شدی
*وی: کیمجان دوست دوران دبیرستانم بود که اون موقعه خیلی با هم صمیمی بودیم و اون دوران با هم رل زده بودیم و بعد از اینکه مدرسمون عوض شد دیگه ندیده بودمش البته با هم چت میکردیم ...بلند شدم و پریدم بغلش دلم واسش تنگ شده بود......
کیمجان : اینجا چیکار میکنی؟
وی : من عضو بیگ هیت شدم
کیمجان : جدی ؟؟!!!
وی : اره بهم نمیاد ؟؟؟
کیمجان : هرکسی نمیتونه تو این گروه عضو بشه
وی : ولی من تونستم :)
کیمجان : مشخصه نا سلامتی تو دوست پسر کیمجان معروفی ها
وی : هنوز به اندازه قبل شیطونی... :)))) تو چیکارا میکنی
کیمجان : من متخصص میکاپم و اومدم آمریکا دنبال کار
وی : اوه آفرین کلوچه
*وی: هر وقت میخواستم حرسش بدم بهش می گفتم کلوچه:)
کیمجان : یاااا تیهونگ حالا نشونت میدم ...
*وی : در حالی که با هم می خندیدیم حلم داد روی تخت و روم خیمه زد ...
وی : چیکار میکنی کیمجان !!
کیمجان : بعد از این همه سال بیبی کوچولوم رو دیدم نبوسمش؟؟؟؟تو بگو هااان ؟؟
وی : اگه ادم باشی که نیستی و کلوچه هستی بهت یه بوس کوچولو به یاد قدیم ها میدم
کیمجان : کوچولو؟؟؟؟ حالا بهت میگم
*وی : درحالی که میخندید لباش رو محکم به لبام کبوند..... دلم برای یه بوس تنگ شده بود..ولی انگار این یه بوس نبود و اون با دستش گردن و زیر تیشرتم رو لمس میکرد و منم همراهیش میکردم اون تنها کسی بود که از اون موقعه منو از یادش نرفته بود ...... همینطور ادامه میدادیم که یهو .......
*کوکی : از اتاق کلافه بیرون اومدم و به سمت پله ها میرفتم که چشمم به تیهونگ و یه پسره که ........رفتم تو اتاق و پسر رو از روی تخت انداختم پایین و داد زدم .....
کوکی : چه غلطی میکنی پسره عوضی ؟؟. میخوای ادمت کنم !
وی : هی کوکی داری چی کار میکنی ولش کن به تو چه اخه برو بیرون از اتاق
کوکی : به من چه ؟؟؟؟ تو نمیفهمی من دوست دارم تو. .....تو نمیخوای درکم کنی ...واقعا ازم متنفری؟؟؟! مگه من چیکار کردم اخه من ....من .......
ادامه دارد.....
نظرلطفان.....
*وی : با اعصبانیت از اتاق بیرون رفتم و در رو محکم کوبیدم رفتم تو یه اتاق دیگه و بدون اینکه در رو ببندم رفتم نشستم رو تخت ....من بهش چی گفتم +.+ چرا وقتی دیدم داره با جیمین اون کار رو میکنه بجای اینکه اونو بزنم جیمین رو زدم .... چرا روش حساس میشم و بد بهش اون طوری میگم من چم شده چرا اینطوری ام !!!!تو فکر رای خودم بودم که ....
کیمجان: اوه تیهونگ ؟؟؟؟ کیم تیهونگ ؟
وی : هی پسر کیمجان خودتی ؟
کیمجان : اره منم چقدر بزرگ شدی
*وی: کیمجان دوست دوران دبیرستانم بود که اون موقعه خیلی با هم صمیمی بودیم و اون دوران با هم رل زده بودیم و بعد از اینکه مدرسمون عوض شد دیگه ندیده بودمش البته با هم چت میکردیم ...بلند شدم و پریدم بغلش دلم واسش تنگ شده بود......
کیمجان : اینجا چیکار میکنی؟
وی : من عضو بیگ هیت شدم
کیمجان : جدی ؟؟!!!
وی : اره بهم نمیاد ؟؟؟
کیمجان : هرکسی نمیتونه تو این گروه عضو بشه
وی : ولی من تونستم :)
کیمجان : مشخصه نا سلامتی تو دوست پسر کیمجان معروفی ها
وی : هنوز به اندازه قبل شیطونی... :)))) تو چیکارا میکنی
کیمجان : من متخصص میکاپم و اومدم آمریکا دنبال کار
وی : اوه آفرین کلوچه
*وی: هر وقت میخواستم حرسش بدم بهش می گفتم کلوچه:)
کیمجان : یاااا تیهونگ حالا نشونت میدم ...
*وی : در حالی که با هم می خندیدیم حلم داد روی تخت و روم خیمه زد ...
وی : چیکار میکنی کیمجان !!
کیمجان : بعد از این همه سال بیبی کوچولوم رو دیدم نبوسمش؟؟؟؟تو بگو هااان ؟؟
وی : اگه ادم باشی که نیستی و کلوچه هستی بهت یه بوس کوچولو به یاد قدیم ها میدم
کیمجان : کوچولو؟؟؟؟ حالا بهت میگم
*وی : درحالی که میخندید لباش رو محکم به لبام کبوند..... دلم برای یه بوس تنگ شده بود..ولی انگار این یه بوس نبود و اون با دستش گردن و زیر تیشرتم رو لمس میکرد و منم همراهیش میکردم اون تنها کسی بود که از اون موقعه منو از یادش نرفته بود ...... همینطور ادامه میدادیم که یهو .......
*کوکی : از اتاق کلافه بیرون اومدم و به سمت پله ها میرفتم که چشمم به تیهونگ و یه پسره که ........رفتم تو اتاق و پسر رو از روی تخت انداختم پایین و داد زدم .....
کوکی : چه غلطی میکنی پسره عوضی ؟؟. میخوای ادمت کنم !
وی : هی کوکی داری چی کار میکنی ولش کن به تو چه اخه برو بیرون از اتاق
کوکی : به من چه ؟؟؟؟ تو نمیفهمی من دوست دارم تو. .....تو نمیخوای درکم کنی ...واقعا ازم متنفری؟؟؟! مگه من چیکار کردم اخه من ....من .......
ادامه دارد.....
نظرلطفان.....
۳۸.۶k
۰۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.