پارت پنجم
پارت پنجم
کوکی : من گناهم اینکه فقط عاشقت شدم..میفهمی تیهونگ ؟؟
وی : چی فکر کردی کوکی ...تو خیلی ساده لوحی که از آدمی مثل من خوشت میاد ....من که باهات اینطوری رفتار میکنم چطور منو دوست داری اخه ؟؟؟؟
کوکی : نمیدونم ....نمیدونم از چیه تو خوشم میاد ...
وی : راستش جونگ کوک ......
کیمجان : بسه دیگه این حرف هارو تمومش کنید و تو بهتره تا بلایی سرت نیاوردم گورت رو گم کنی .....
*کوکی : از اتاق بیرون اومدم اشکام اجازه نمی داد به وضوح جلوم رو ببینم نفهمیدم چطوری رفتم طبقه پایین میدونستم تنها چیزی که آرومم میکرد مست کردن بود تنها چیزی که یادمه اینکه لیوان مشروب رو سر کشیدم ....
وی : چرا باهاش اون طوری رفتار کردی اخه
کیمجان : چطور رفتار میکردم ؟؟؟؟ وامیستادم همینطوری بهت اعتراف کنه که دوست داره ...انگار خودت هم خیلی بدت نمیاد..راستش رو بگو اگه دوستش داری من ...من بکشم کنار ...
وی : نه کیمجان اینطوری نیست ...من ...من یکم شکه شدم همین ...
کیمجان : حالا کی هست این پسره ؟؟؟
وی : عضو جدید گروه
کیمجان : تو فقط درباره جیمین بهم گفته بودی ؟؟؟
وی : این تازه اومده منم ازش خوشم نمیاد همین ...ولش کن دیگه
کیمجان: خیلی خوب ...من میرم از پایین مشروب بیارم
وی : باشه
*وی : اگه کیمجان اینجا نبود کم مونده بود بهش بگم که منم دوسش دارم....چرا اینطوری ام من خودم نمیدونم دوسش دارم یا ازش بدم میاد َ ینی کیمجان از اون موقع هنوز منو دوست داره ○○ فکر میکردم اونم مثل من فراموش کرده باشه ..... ولی من نمیتونم دلش رو بشکنم چون هنوز یکم برام مهمه ولی کوکی الان حتما براش خیلی سخت میگذره باید ...باید برم پیشش ولی برم چی بگم؟؟؟!!.
مهم نیست که چی بگم باید برم پیشش ...از اتاق بیرون رفتم و فکر کردم حتما رفته طبقه بالا وست پله ها بودم که از پنجره دیدم که کوکی تو خیابون داره داد میزنه و گریه میکنه و یه شیشه مشروب دستشه...با اجله از کلاپ بیرون رفتم .....
وی : هی کوکی داری چی کار میکنی؟؟؟؟.
کوکی : تویی ...تیهونگ ؟؟؟؟
وی : اره منم چت شد تو این مشروب رو بده به من
کوکی : تو اینجایی من ..من بران مهمم که اومدی پیشم؟؟.
وی : چی ؟؟
کوکی : پس برات مهم نیستم میدونستم تو منو دوست نداری تو ...تو از من متنفری
وی : چی داری میگی کوکی تو برای من مهمی
**کوکی در حالی که داشت بخاطر مست بودن خوابش میبرد گفت **
کوکی : دوسم داری ؟
وی : اونو خودمم نمیدونم ..حالا مهم نیست آروم باش و بخواب
ادامه دارد...........
چطور بود؟
نظر بدین خسیس نباشید .
ز
کوکی : من گناهم اینکه فقط عاشقت شدم..میفهمی تیهونگ ؟؟
وی : چی فکر کردی کوکی ...تو خیلی ساده لوحی که از آدمی مثل من خوشت میاد ....من که باهات اینطوری رفتار میکنم چطور منو دوست داری اخه ؟؟؟؟
کوکی : نمیدونم ....نمیدونم از چیه تو خوشم میاد ...
وی : راستش جونگ کوک ......
کیمجان : بسه دیگه این حرف هارو تمومش کنید و تو بهتره تا بلایی سرت نیاوردم گورت رو گم کنی .....
*کوکی : از اتاق بیرون اومدم اشکام اجازه نمی داد به وضوح جلوم رو ببینم نفهمیدم چطوری رفتم طبقه پایین میدونستم تنها چیزی که آرومم میکرد مست کردن بود تنها چیزی که یادمه اینکه لیوان مشروب رو سر کشیدم ....
وی : چرا باهاش اون طوری رفتار کردی اخه
کیمجان : چطور رفتار میکردم ؟؟؟؟ وامیستادم همینطوری بهت اعتراف کنه که دوست داره ...انگار خودت هم خیلی بدت نمیاد..راستش رو بگو اگه دوستش داری من ...من بکشم کنار ...
وی : نه کیمجان اینطوری نیست ...من ...من یکم شکه شدم همین ...
کیمجان : حالا کی هست این پسره ؟؟؟
وی : عضو جدید گروه
کیمجان : تو فقط درباره جیمین بهم گفته بودی ؟؟؟
وی : این تازه اومده منم ازش خوشم نمیاد همین ...ولش کن دیگه
کیمجان: خیلی خوب ...من میرم از پایین مشروب بیارم
وی : باشه
*وی : اگه کیمجان اینجا نبود کم مونده بود بهش بگم که منم دوسش دارم....چرا اینطوری ام من خودم نمیدونم دوسش دارم یا ازش بدم میاد َ ینی کیمجان از اون موقع هنوز منو دوست داره ○○ فکر میکردم اونم مثل من فراموش کرده باشه ..... ولی من نمیتونم دلش رو بشکنم چون هنوز یکم برام مهمه ولی کوکی الان حتما براش خیلی سخت میگذره باید ...باید برم پیشش ولی برم چی بگم؟؟؟!!.
مهم نیست که چی بگم باید برم پیشش ...از اتاق بیرون رفتم و فکر کردم حتما رفته طبقه بالا وست پله ها بودم که از پنجره دیدم که کوکی تو خیابون داره داد میزنه و گریه میکنه و یه شیشه مشروب دستشه...با اجله از کلاپ بیرون رفتم .....
وی : هی کوکی داری چی کار میکنی؟؟؟؟.
کوکی : تویی ...تیهونگ ؟؟؟؟
وی : اره منم چت شد تو این مشروب رو بده به من
کوکی : تو اینجایی من ..من بران مهمم که اومدی پیشم؟؟.
وی : چی ؟؟
کوکی : پس برات مهم نیستم میدونستم تو منو دوست نداری تو ...تو از من متنفری
وی : چی داری میگی کوکی تو برای من مهمی
**کوکی در حالی که داشت بخاطر مست بودن خوابش میبرد گفت **
کوکی : دوسم داری ؟
وی : اونو خودمم نمیدونم ..حالا مهم نیست آروم باش و بخواب
ادامه دارد...........
چطور بود؟
نظر بدین خسیس نباشید .
ز
۶۸.۰k
۱۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.