پارت پنجم قسمت دوم
پارت پنجم_قسمت دوم
*وی : کوکی خوابش برد و من هم بغلش کردم و بردمش هتل و روی تخت توی اتاقم گذاشتمش و روش رو کشیدم ... برگشتم به کلاپ ..... وارد کلاپ شدم چشمم به جیمین اوفتاد که داره جیهوپ رو می بوسه...نا خداگاه پوزخند زدم جیمین وقتی مسته براش مهم نیست کی باشه فقط مهمه یه کسی رو بوس کنه .....یه دفعه کیمجان اومد جلوم....
کیمجان : کجا رفته بودی دیونه؟؟
وی : چی ....من.....من رفته بودم .....
کیمجان : که به اون پسره کثافت برسی ؟؟
وی : هی کیمجان درست صحبت کن ..
کیمجان : چیه بهت بر خورد ؟؟
وی : نه ولی درباره کسی که دوسم داره و برام مهمه و تنها کسیه که هر چقدر بهش بدی کردم فقط خوبی هام رو دیده و از خودش دورم نکرده درست صحبت کن ...
کیمجان : پس....پس تو هم ازش خوشت میاد که برات مهمه
وی : نمیدونم ....(داد زد ) نمیدونم هم دوسش دارم هم ازش متنفرم نمیدونم چمه
کیمجان : آروم باش تیهونگ
وی : چر ا باهاش اون طوری رفتار میکنم ..چرا همش اذیتش میکنم ..در حالی که دوسش دارم
کیمجان : درکت میکنم تیهونگ منم اوایل که عاشق تو شدم همین طوری بودم ...تو.....تو الان. داری عاشقش میشی
وی : جدی .؟؟!
کیمجان : اره خب .. ولی امید وار بودم هنوز دوسم داشته باشی
وی : من دوست دارم ولی راستش انجور که تو میگی عاشق کوکی شدم ..
کیمجان : خوبه حداقل منو از یادت نبری
وی : تو بهترین دوستمی از یادت نمیبرم
کیمجان : ممنون تیهونگ ...حالا خوش بگذرونیم؟؟
وی : چرا که نه ..
کیمجان : فقط یه چیزی ازت میخوام
وی : چی بگو ؟؟
کیمجان : ازت میخوام که ....که منو دباره ببوسی چون من عاشقتم
وی : باشه کیمجان ...ممنونم که بهم محبت میکنی
*وی : کیمجان منو جلو کشید و شروع به بوسیدنم کرد ..ولی من تمام لحظات رو به یاد کوکی بودم و اینکه به خودم فهموندم که دوسش دارم و اون متنفر بودن بخاطر دوست داشتن بیش از حد ......
نظر بدین لطفا .....
نظر ندین روزی یه پارت می زارم
گفته باشما.
*وی : کوکی خوابش برد و من هم بغلش کردم و بردمش هتل و روی تخت توی اتاقم گذاشتمش و روش رو کشیدم ... برگشتم به کلاپ ..... وارد کلاپ شدم چشمم به جیمین اوفتاد که داره جیهوپ رو می بوسه...نا خداگاه پوزخند زدم جیمین وقتی مسته براش مهم نیست کی باشه فقط مهمه یه کسی رو بوس کنه .....یه دفعه کیمجان اومد جلوم....
کیمجان : کجا رفته بودی دیونه؟؟
وی : چی ....من.....من رفته بودم .....
کیمجان : که به اون پسره کثافت برسی ؟؟
وی : هی کیمجان درست صحبت کن ..
کیمجان : چیه بهت بر خورد ؟؟
وی : نه ولی درباره کسی که دوسم داره و برام مهمه و تنها کسیه که هر چقدر بهش بدی کردم فقط خوبی هام رو دیده و از خودش دورم نکرده درست صحبت کن ...
کیمجان : پس....پس تو هم ازش خوشت میاد که برات مهمه
وی : نمیدونم ....(داد زد ) نمیدونم هم دوسش دارم هم ازش متنفرم نمیدونم چمه
کیمجان : آروم باش تیهونگ
وی : چر ا باهاش اون طوری رفتار میکنم ..چرا همش اذیتش میکنم ..در حالی که دوسش دارم
کیمجان : درکت میکنم تیهونگ منم اوایل که عاشق تو شدم همین طوری بودم ...تو.....تو الان. داری عاشقش میشی
وی : جدی .؟؟!
کیمجان : اره خب .. ولی امید وار بودم هنوز دوسم داشته باشی
وی : من دوست دارم ولی راستش انجور که تو میگی عاشق کوکی شدم ..
کیمجان : خوبه حداقل منو از یادت نبری
وی : تو بهترین دوستمی از یادت نمیبرم
کیمجان : ممنون تیهونگ ...حالا خوش بگذرونیم؟؟
وی : چرا که نه ..
کیمجان : فقط یه چیزی ازت میخوام
وی : چی بگو ؟؟
کیمجان : ازت میخوام که ....که منو دباره ببوسی چون من عاشقتم
وی : باشه کیمجان ...ممنونم که بهم محبت میکنی
*وی : کیمجان منو جلو کشید و شروع به بوسیدنم کرد ..ولی من تمام لحظات رو به یاد کوکی بودم و اینکه به خودم فهموندم که دوسش دارم و اون متنفر بودن بخاطر دوست داشتن بیش از حد ......
نظر بدین لطفا .....
نظر ندین روزی یه پارت می زارم
گفته باشما.
۳۵.۶k
۱۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.