(ازدواج اجباری) پارت 2
(ازدواج اجباری) پارت 2
مامانم گفت که هر چی زودتر بابات رو گم و گور کنیم و من رفتم تو اتاق که وسایلش رو جمع کنم که یکی دم در زد درو باز کردم دیدم تا یه آقاست و نمی دونستم کیه ازم پرسید میدونی پدرت کجاست گفتمش آره داخله بعد اومد داخلو و با پدرم دعوا میکرد و میگفت که پوله منو پس بده مگرنه پلیس و خبر میکنم و پدرم که اسم پلیس و شنید گفت هر کاری که میخوای انجام میدم فقط پلیس و خبر نکن و اون مرده گفت که باید فکر کنم رفت و یه بادیگادشو گذاشت دم در خونمون که پدرم بیرون نره فردا شد و همون آقا اومد و گفت که شرطم چیه اون و پدرم گفت که هرچی باشه قبوله مرده یه نگاهی به من انداخت و گفت
مامانم گفت که هر چی زودتر بابات رو گم و گور کنیم و من رفتم تو اتاق که وسایلش رو جمع کنم که یکی دم در زد درو باز کردم دیدم تا یه آقاست و نمی دونستم کیه ازم پرسید میدونی پدرت کجاست گفتمش آره داخله بعد اومد داخلو و با پدرم دعوا میکرد و میگفت که پوله منو پس بده مگرنه پلیس و خبر میکنم و پدرم که اسم پلیس و شنید گفت هر کاری که میخوای انجام میدم فقط پلیس و خبر نکن و اون مرده گفت که باید فکر کنم رفت و یه بادیگادشو گذاشت دم در خونمون که پدرم بیرون نره فردا شد و همون آقا اومد و گفت که شرطم چیه اون و پدرم گفت که هرچی باشه قبوله مرده یه نگاهی به من انداخت و گفت
۱۱.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.