شاهزاده من🍷فصل 1
شاهزاده من🍷فصل 1
# پارت ۲۷
ویو تهیونگ : آروم تو بغلم گرفتمش و از پله ها بالا رفتم که گفت ....
ا.ت : جناب جنتلمن میتونم برم بالا نمیخواد منو ببری تازشم سنگینم نمیخوام اذیت شی
ته : سنگین ؟ کجات سنگینه والا تو وزن داشتی من تعجب میکردم کجات سنگینه ؟ حالا هم حرف نزن من راحتم اذیت نمیشم نمیزارم با این وضعت از پله ها بالا بری
ا.ت : تهیونگ باردارم چولاخ نیستم کههههه بزارتنم زمینننننن
ته : یکم صبور باش الان رسیدیم
ا.ت : باشه ...
ته : آها خب رسیدیم
ویو ا.ت : تهیونگ بغلم کرد که بعد چندمین رسیدیم اتاق خودمون تهیونگ با پاش در رو وا کرد و محکم بست منم گذاشت رو تخت و کنارم دراز کشید این قصر واقعا زیادی بزرگ بود میترسم پسرم گم شه 😅 آروم به چشمای تهیونگ که از اقیانوس از غروب خورشید هم زیبا تر بود خیره شدم که آروم موهایی که رو صورتم ریخته شده بود رو از رو صورتم کنار زد و آروم پیشونیم رو بوسید و گفت ...
ته : ا.ت میدونستی من بچه خیلی خیلی دوست دارم ؟
ا.ت : عههه پس بچه دوست داری منم ولی بگم من اسم پسرم رو بزارم ( ا.ت به ته نگفته که میدونه بچه جنسیتش چیه و خب قدیما دستگاه نبود پس بعد به دنیا اومدن بچه میفهمیدن )
ته : عههه از کجا میدونی پسره از کجا معلوم دختر نباشه ؟
ا.ت : چون مادرشم میدونم پسره
ته : ولی من باباشم میدونم دختره نا سلامتی من اونو تو دلت کاشتم
ا.ت : پرووووووووو والا اگه من بخوام واسه پسرم از تو تعریف کنم باید وایسم ۵۰ سالش بچه چون کارا و حرفایی که تو میگی مثبت ۴۰ ساله دیوونه اینا رو جلو بچه نگیاااااا ( لبخند )
ته : میگم جلو دخترمم میگم خب چشه مگه آخر میفهمه
ا.ت : بزنم تو دهنت ؟
ته : جرعتشو نداری ولی میدونی میخوام دنیارو به پای دختر کوچولوم بریزم
ا.ت : منظورت پسره دیگه ؟
ته : اهههه بیا اصلا شرت ببندیم اگه دختر شد من اسمشو میزارم پسر شد تو خوبه ؟
ا.ت : هااا خوبه
ته : ولی میدونی یه وقت حسودی نکنی
ا.ت : به چی ؟ آخه تو چی داری که حسودی کنم ( مثلا داره ته رو حرص میده )
ته : اولا قیافه دارم که تو نداری ، اقل دارم که تو نداری ، صدا دارم که تو نداری و تازشم مطمعنم حسودیت میشه چون شاید دیدی من به دختر کوچولوم بیشتر از تو اهمیت دادم 😏 ( پوزخند )
ا.ت : ته فرصت داری فرار کنی جرت میدم
ته : نع بابا مگه میزارم تو بیای منو بگیری باید ۹ ماه تحمل کنی چون نمیزارم دست به سیاه سفید بزنی تازشم اصلا نمیزارم از رو همین تخت تکون بخوری ( کیوت میگه و چشاش رو با خنده درشت میکنه )
ا.ت : نمیخواممممممم ( وی درحال حرص خوردن و جیغ زدن )
ویو ا.ت : داشتم جیغ میزدم که یه دفعه .....
# پارت ۲۷
ویو تهیونگ : آروم تو بغلم گرفتمش و از پله ها بالا رفتم که گفت ....
ا.ت : جناب جنتلمن میتونم برم بالا نمیخواد منو ببری تازشم سنگینم نمیخوام اذیت شی
ته : سنگین ؟ کجات سنگینه والا تو وزن داشتی من تعجب میکردم کجات سنگینه ؟ حالا هم حرف نزن من راحتم اذیت نمیشم نمیزارم با این وضعت از پله ها بالا بری
ا.ت : تهیونگ باردارم چولاخ نیستم کههههه بزارتنم زمینننننن
ته : یکم صبور باش الان رسیدیم
ا.ت : باشه ...
ته : آها خب رسیدیم
ویو ا.ت : تهیونگ بغلم کرد که بعد چندمین رسیدیم اتاق خودمون تهیونگ با پاش در رو وا کرد و محکم بست منم گذاشت رو تخت و کنارم دراز کشید این قصر واقعا زیادی بزرگ بود میترسم پسرم گم شه 😅 آروم به چشمای تهیونگ که از اقیانوس از غروب خورشید هم زیبا تر بود خیره شدم که آروم موهایی که رو صورتم ریخته شده بود رو از رو صورتم کنار زد و آروم پیشونیم رو بوسید و گفت ...
ته : ا.ت میدونستی من بچه خیلی خیلی دوست دارم ؟
ا.ت : عههه پس بچه دوست داری منم ولی بگم من اسم پسرم رو بزارم ( ا.ت به ته نگفته که میدونه بچه جنسیتش چیه و خب قدیما دستگاه نبود پس بعد به دنیا اومدن بچه میفهمیدن )
ته : عههه از کجا میدونی پسره از کجا معلوم دختر نباشه ؟
ا.ت : چون مادرشم میدونم پسره
ته : ولی من باباشم میدونم دختره نا سلامتی من اونو تو دلت کاشتم
ا.ت : پرووووووووو والا اگه من بخوام واسه پسرم از تو تعریف کنم باید وایسم ۵۰ سالش بچه چون کارا و حرفایی که تو میگی مثبت ۴۰ ساله دیوونه اینا رو جلو بچه نگیاااااا ( لبخند )
ته : میگم جلو دخترمم میگم خب چشه مگه آخر میفهمه
ا.ت : بزنم تو دهنت ؟
ته : جرعتشو نداری ولی میدونی میخوام دنیارو به پای دختر کوچولوم بریزم
ا.ت : منظورت پسره دیگه ؟
ته : اهههه بیا اصلا شرت ببندیم اگه دختر شد من اسمشو میزارم پسر شد تو خوبه ؟
ا.ت : هااا خوبه
ته : ولی میدونی یه وقت حسودی نکنی
ا.ت : به چی ؟ آخه تو چی داری که حسودی کنم ( مثلا داره ته رو حرص میده )
ته : اولا قیافه دارم که تو نداری ، اقل دارم که تو نداری ، صدا دارم که تو نداری و تازشم مطمعنم حسودیت میشه چون شاید دیدی من به دختر کوچولوم بیشتر از تو اهمیت دادم 😏 ( پوزخند )
ا.ت : ته فرصت داری فرار کنی جرت میدم
ته : نع بابا مگه میزارم تو بیای منو بگیری باید ۹ ماه تحمل کنی چون نمیزارم دست به سیاه سفید بزنی تازشم اصلا نمیزارم از رو همین تخت تکون بخوری ( کیوت میگه و چشاش رو با خنده درشت میکنه )
ا.ت : نمیخواممممممم ( وی درحال حرص خوردن و جیغ زدن )
ویو ا.ت : داشتم جیغ میزدم که یه دفعه .....
۵.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.