شاهزاده منفصل
شاهزاده من🍷فصل 1
# پارت ۲۶
ووی ا.ت : بی تاب برای این بودم که این خبر رو به تهیونگ بدم ... وای یعنی واکنشش چی میتونه باشه ؟ عررررر ....
☆ پرش زمانی به زمان بعد شام
ا.ت : مامان جون میتونم یه چیزی بگم
م ته : بگو عروس خوشگلم گوش میدم
ا.ت : پدر جون تهیونگ اجازه هست ؟
پ ته و تهیونگ : بله گ بفرما
ا.ت : خب براستش من حاملم
ته : ( آبی که داشت میخورد رو مثل آب پاش میده بیرون و آب میپره قلوش )
م ته و پ ته : چییییی واقعا ؟
ا.ت : بله ( با خجالت و کیوت سرش پایینه )
ته : وا ... واقعا وای نکنه ... نکنه دارم خواب میبینم ... دارم ...دارم بابا میشم ... واقعا درست شنیدم ( بغض )
ا.ت : آره درست درست شنیدی
م ته : وای عروس خوشگلم تبریک میگممممم چقدر خوشحالم برات دخترممممم ( بلند میشه و ا.ت رو بغل میکنه )
پ ته : بالاخره به آرزوم رسیدم دارم بابا بزرگ میشم دارم نوه دار میشم امیدوارم تا یه مدت دیگه این قصر ساکت و تاریک تبدیل بشه پر از سر و صدا و خنده های نوه ها ( در حال اشک ریختن )
ته : ا.ت مرسی که هستی .... مرسی که بابا شدنم رو تو بهم گفتی مرسی که عاشقمی مرسی که منو به آرزوم رسوندی ( ا.ت رو بغل میکنه و تو بغلش آروم اشک میریزه )
ا.ت : تهیونگ منم بابت همه چی ممنونم دگه گریه نکن که از گریت خوشم نمیاد
ته : ممنونم از وجودت ( اشکاش رو پاک میکنه )
ا.ت : وای وای ترکیدم از خوردن ممنونم که به حرفام گوش دادین و خوشحال شدین وخب میدونین از صبح دارم اسب سواری نیکنم بهتره برم یکم استراحت کنم شب همگی بخیر
ته : ا.ت وایسا منم بیام مامان بابا شبتون بخیر
م ته و پ ته : شب بخیر
ویو تهیونگ : وقتی ا.ت گفت بارداره انگار یه دنیارو بهم دادن انگار یه عشق جدید توی قلبم ریشه زد که برای عشق ورزیدن برای بچم باشه دست ا.ت رو گرفتم که بریم بالا ا.ت میخواست از پلهها بالا بره که آروم تو بغلم گرفتمش و از پله ها بالا رفتم که گفت ....
# پارت ۲۶
ووی ا.ت : بی تاب برای این بودم که این خبر رو به تهیونگ بدم ... وای یعنی واکنشش چی میتونه باشه ؟ عررررر ....
☆ پرش زمانی به زمان بعد شام
ا.ت : مامان جون میتونم یه چیزی بگم
م ته : بگو عروس خوشگلم گوش میدم
ا.ت : پدر جون تهیونگ اجازه هست ؟
پ ته و تهیونگ : بله گ بفرما
ا.ت : خب براستش من حاملم
ته : ( آبی که داشت میخورد رو مثل آب پاش میده بیرون و آب میپره قلوش )
م ته و پ ته : چییییی واقعا ؟
ا.ت : بله ( با خجالت و کیوت سرش پایینه )
ته : وا ... واقعا وای نکنه ... نکنه دارم خواب میبینم ... دارم ...دارم بابا میشم ... واقعا درست شنیدم ( بغض )
ا.ت : آره درست درست شنیدی
م ته : وای عروس خوشگلم تبریک میگممممم چقدر خوشحالم برات دخترممممم ( بلند میشه و ا.ت رو بغل میکنه )
پ ته : بالاخره به آرزوم رسیدم دارم بابا بزرگ میشم دارم نوه دار میشم امیدوارم تا یه مدت دیگه این قصر ساکت و تاریک تبدیل بشه پر از سر و صدا و خنده های نوه ها ( در حال اشک ریختن )
ته : ا.ت مرسی که هستی .... مرسی که بابا شدنم رو تو بهم گفتی مرسی که عاشقمی مرسی که منو به آرزوم رسوندی ( ا.ت رو بغل میکنه و تو بغلش آروم اشک میریزه )
ا.ت : تهیونگ منم بابت همه چی ممنونم دگه گریه نکن که از گریت خوشم نمیاد
ته : ممنونم از وجودت ( اشکاش رو پاک میکنه )
ا.ت : وای وای ترکیدم از خوردن ممنونم که به حرفام گوش دادین و خوشحال شدین وخب میدونین از صبح دارم اسب سواری نیکنم بهتره برم یکم استراحت کنم شب همگی بخیر
ته : ا.ت وایسا منم بیام مامان بابا شبتون بخیر
م ته و پ ته : شب بخیر
ویو تهیونگ : وقتی ا.ت گفت بارداره انگار یه دنیارو بهم دادن انگار یه عشق جدید توی قلبم ریشه زد که برای عشق ورزیدن برای بچم باشه دست ا.ت رو گرفتم که بریم بالا ا.ت میخواست از پلهها بالا بره که آروم تو بغلم گرفتمش و از پله ها بالا رفتم که گفت ....
- ۷.۲k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط