رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
# پارت ۲
ویو تهیونگ : همینجور داشتم بی صدا گریه میکردم که ....
که ا.ت اومد کنارم و آروم بغلم کرد پسش زدم ولی دوباره اومد بغلم گرد این روزا دلم واقعا میخواست یکی رو بغل کنم و یه دل سیر گریه کنم ا.ت رو بغل کردم و گریه کردیم که بهم گفت .....
ا.ت : تهیونگ .... ببخشیددددد ( گریه )
تهیونگ : میدونی حتی اگه بمیرمم نمیبخشمت مخصوصا اون دوست پسر عوضیت رو .... شما نابودم کردیک .... چطور ببخشمتون آخه ..... ( گریه )
ا.ت : میدونم ..... میدونم ... میدونم که مارو نمیبخشی .... میدونم قلبت آروم نمیگیره ولی از وقتی که کوک رفته هی خواب مرگش رو میبینم و دلم عذاب میکشه .... ( گریه ) ( رو به قبر کوک ) کوکی من .... خرگوش شجاع من منو ببخش .... ببخشید که بهت آسیب زدم ببخشید که نابودت کردم ..... بانی من منو ببخشششش ( گریه بلند )
ویو نویسنده : ا.ت همینجور داشت بالا سر قبری که از سنگ بود گریه میکرد که یه دفعه یه رعد و برق زد و بارون بارید که ا.ت با صداش جیغی کشید ویاد حرف کوک افتاد ......
☆ زمان گذشته .....
ویو ا.ت : با کوک رفته بودیم بیرون که یه دفعه یه رعد و برق زد که با یه جیغ پریدم بغل کوک که کوک محکم بغلم کرد و بهم گفت ....
کوک : چی شد ؟ ترسیدی فرشته خانم ؟؟ هومممم ؟
ا.ت : آره کوک میخوام یه قولی بهم بدی
کوک : چه قولی ؟؟
ا.ت : قول بده هر وقت رعد و برق اومد و بارون بارید همیشه بیای و بغلم کنی که نترسم .....
کوک : قول میدممممم ( لپ ا.ت رو میکشه ) حالا بدو بریم خونه تا خیس نشدیم
ا.ت : بریم ( خنده )
☆ زمان حال
ا.ت : کوک پس کجایی ؟؟ چرا بغلم نمیکنیییییی ؟ چرا زدی زیر قولت هاااا ؟ کوک برگرد .... برگرد پیشم قول میدم تا آخرش پیشت باشم ..... خرگوش مننننننننننننننن ( جیغ ) پاشو پاشو دوباره اون چشمای سیاه رنگت که حتی تو تارکی شبم معلوم بود رو نشونم بده .... کوک پاشو ... پاشووو ( گریه شدید )
ویو تهیونگ : ا.ت همینجور داشت گریه میکرد و جیغ میکشید که یه دفعه ......
بی زحمت لایک کنین و نظرتون رو بهم بگین ❤️
# پارت ۲
ویو تهیونگ : همینجور داشتم بی صدا گریه میکردم که ....
که ا.ت اومد کنارم و آروم بغلم کرد پسش زدم ولی دوباره اومد بغلم گرد این روزا دلم واقعا میخواست یکی رو بغل کنم و یه دل سیر گریه کنم ا.ت رو بغل کردم و گریه کردیم که بهم گفت .....
ا.ت : تهیونگ .... ببخشیددددد ( گریه )
تهیونگ : میدونی حتی اگه بمیرمم نمیبخشمت مخصوصا اون دوست پسر عوضیت رو .... شما نابودم کردیک .... چطور ببخشمتون آخه ..... ( گریه )
ا.ت : میدونم ..... میدونم ... میدونم که مارو نمیبخشی .... میدونم قلبت آروم نمیگیره ولی از وقتی که کوک رفته هی خواب مرگش رو میبینم و دلم عذاب میکشه .... ( گریه ) ( رو به قبر کوک ) کوکی من .... خرگوش شجاع من منو ببخش .... ببخشید که بهت آسیب زدم ببخشید که نابودت کردم ..... بانی من منو ببخشششش ( گریه بلند )
ویو نویسنده : ا.ت همینجور داشت بالا سر قبری که از سنگ بود گریه میکرد که یه دفعه یه رعد و برق زد و بارون بارید که ا.ت با صداش جیغی کشید ویاد حرف کوک افتاد ......
☆ زمان گذشته .....
ویو ا.ت : با کوک رفته بودیم بیرون که یه دفعه یه رعد و برق زد که با یه جیغ پریدم بغل کوک که کوک محکم بغلم کرد و بهم گفت ....
کوک : چی شد ؟ ترسیدی فرشته خانم ؟؟ هومممم ؟
ا.ت : آره کوک میخوام یه قولی بهم بدی
کوک : چه قولی ؟؟
ا.ت : قول بده هر وقت رعد و برق اومد و بارون بارید همیشه بیای و بغلم کنی که نترسم .....
کوک : قول میدممممم ( لپ ا.ت رو میکشه ) حالا بدو بریم خونه تا خیس نشدیم
ا.ت : بریم ( خنده )
☆ زمان حال
ا.ت : کوک پس کجایی ؟؟ چرا بغلم نمیکنیییییی ؟ چرا زدی زیر قولت هاااا ؟ کوک برگرد .... برگرد پیشم قول میدم تا آخرش پیشت باشم ..... خرگوش مننننننننننننننن ( جیغ ) پاشو پاشو دوباره اون چشمای سیاه رنگت که حتی تو تارکی شبم معلوم بود رو نشونم بده .... کوک پاشو ... پاشووو ( گریه شدید )
ویو تهیونگ : ا.ت همینجور داشت گریه میکرد و جیغ میکشید که یه دفعه ......
بی زحمت لایک کنین و نظرتون رو بهم بگین ❤️
۵.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.