چند پارتی
☆ وقتی تورو یخاطر بدهی بابات گرفته
( # پارت 1 )
ویو ا.ت : سلام من کیم ا.ت هستم ۱۸ سالمه و مادرم رو بخاطر یه موضوعی از دست دادم
صبح زود از خواب بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازم رو انجام دادم و لباس فرمم رو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و ماسکم رو زدم و حاضر شدم و به سمت مدرسه حرکت کردم .... تو اون مدرسه هیچ کس چهرم رو ندیده بود حتی مدیر و معلما و بخاطر همین هم کلاسیام اذیتم میکردن مخصوصا اون جئون عوضی .... اون از همه بیشتر عذابم میداد نمیدونستم چیکارش کردم ولی خب .... از یه طرف دیگه از وقتی که به این مدرسه اومدم یکی از جذاب ترین پسرای این مدرسه باهام خیلی خوب بوده و خب پشت سر من و اون حرفای مسخره ای رو در آورده بودن مثل اینکه منو اون قرار میزاریم و همو دوست داریم .....
☆ پرش زمانی به رسیدن ا.ت به مدرسه
ویو ا.ت : وارد کلاس شدم دیدم یکی از دخترا که پیش جئون جانگکوک مینشست جای منو گرفته و تنها جای خالی کنار اون جانگ کوک آشغال بود ...... رفتم پیشش نشستم که دستش دور کمرم حلقه شد که بهم گفت .....
کوک : چه خبر ... چی شد پیش من نشستی ؟؟ هومممم ؟
ا.ت :( دست کوک رو پس میزنه ) دستت رو بکش ... میبینی که رفیقت جامو گرفته پس ببند .....
کوک : زنگ تفریح تو حیاط پشتی منتظرتم
ا.ت : اگه نیام چی ؟؟
کوک : وای به حالت اگه نیای اونجوری من میدونم و تو ..... ( نگاه ترسناک )
ا.ت : ( ترسید )
ویو ا.ت : استاد اومد و تدریس کرد از این مدرسه متنفر بودم ...... متنفر
☆ پرش زمانی به زنگ تفریح
ویو ا.ت : رفتم حیاط پشتی مدرسه .... که کوک رو دیدم ای عوضی .....رفتم رو به روش وایسادم و گفتم
ا.ت : اومدم .... خب حرفت ؟
کوک : ماسکت رو بکش پایین ....
ا.ت : مگه تو خواب ببینی ... تو این مدرسه کسی چهرم رو ندیده حتی تو ....
کوک : عهههه ؟ باشه خودت خواستی
ویو ا.ت : اینو گفت و یه دفعه ......
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.