کاش به دنیا نمیومدم
آقا چند دقیقه قبل داشتم فیک می خونم بعد پارت دهو هنوز نزاشته بود یجوری شدم شمارو درک کردم اومدم بنویسم 😐😐🙂 ولی حمایت کنین دیگه حمایتا کمه 😑😑
پارت 39
اومدن نشستنو بعد از قهوه رفتیم سر موضوعی که براش اومده بودن یعنی همون قمار😈😈
از بچه گی منو یونگی سر شکلات هامون شرط میبستیم و همیشه من میبردم ولی بازم فقط نصف شکلاتاشو میگرفتم اما از یه زمانی به بعد فهمیدم یونگی فقط خودشو به اون راه میزد
سر 40 میلیارد دلار شرط بستیم منو یونگی یه تیم آقای پارک و یونگ یه تیم کارت هارو آوردیمو بازیو شروع کردیم خیلییییی طول کشید دقیقا یه ساعت و نیم بازی کردیم آخرشم تیم ما برنده شد البته بیشترش به لطف یونگی بود (نگا به ساکتی بچم نکنید به وقتش میمونم به حرف در میاره🙂🙂) بعدش که پولارو گرفتیم گوشی این پسره زنگ خورد
#الو
#اهم
#اوکی
#ببین منو
#فردا میرم دادگاه
#یه سری کار دارم
#آره قراره همچیزو تنظیم کنیم برا بیستو چهارمش
منو یونگی یه نگاه کلافه ای بهم کردیم و بعدش دوباره یونگو نگا کردیم
#اوکی
#فعلا
بعد تموم شدن تلفنش رو کرد به باباش گفت
#بابا من باید برم
آقای پارک: کجا؟
#باید برم یه سری مدارک حاضر کنم متاسفم فعلا
آقای پارک: باشه وایستا منم بیام
جناب تهیونگ ببخشید زود تموم شد ما باید مرخص شیم من بعدا باهاتون تایم ست میکنم
+نه بابا این حرفا چیه ما خودمون الان می خواستیم بخوابیم (معرفی میکنم بزرگترین مخرب جهان بعد از یونگی🙂😎)
آقای پارک:🙂فعلا
+بای بای
*اوخیش بالاخره رفتن
+هومممم
+ولی خوشگذشت
*نه من بازی با آدمای حرفه ای رو دوست دارم نه آماتورا
+هففففف منظورم پولا بود خوشگذشت که تو یه ساعت و نیم چهل میلیارد پول درآوردیم پول کمی نیست
*عا اون که آره
*خب من می خوام برم بخوابم فردا هم می خوام با الینا حرف بزنم ببینم چرا رفت کلاس بغلی
+اون که یبار گفت گفتش یه نفر تو اون کلاس هست که دوست نداره من اونجا باشم اشتباه نکنم منظورش کویین بود
*میدونم ولی حرف زدن باهاش بهم آرامش میده
+چیشد؟!
*شبخیر
+هوی وایستا ببینم
*بای بایییییی
+وایستا ببینم جریان چیهههه
*آیگو نمیدونم
اون خیلی کیوتههههه
+آقا کجا میری بخوابی ساعت دهه
یه خمیازه ای کشیدو گفت
*چهار عصرم باشه بازم خوابم میاد شبخیر
+شبخیر
ادامه دارد ....
پارت 39
اومدن نشستنو بعد از قهوه رفتیم سر موضوعی که براش اومده بودن یعنی همون قمار😈😈
از بچه گی منو یونگی سر شکلات هامون شرط میبستیم و همیشه من میبردم ولی بازم فقط نصف شکلاتاشو میگرفتم اما از یه زمانی به بعد فهمیدم یونگی فقط خودشو به اون راه میزد
سر 40 میلیارد دلار شرط بستیم منو یونگی یه تیم آقای پارک و یونگ یه تیم کارت هارو آوردیمو بازیو شروع کردیم خیلییییی طول کشید دقیقا یه ساعت و نیم بازی کردیم آخرشم تیم ما برنده شد البته بیشترش به لطف یونگی بود (نگا به ساکتی بچم نکنید به وقتش میمونم به حرف در میاره🙂🙂) بعدش که پولارو گرفتیم گوشی این پسره زنگ خورد
#الو
#اهم
#اوکی
#ببین منو
#فردا میرم دادگاه
#یه سری کار دارم
#آره قراره همچیزو تنظیم کنیم برا بیستو چهارمش
منو یونگی یه نگاه کلافه ای بهم کردیم و بعدش دوباره یونگو نگا کردیم
#اوکی
#فعلا
بعد تموم شدن تلفنش رو کرد به باباش گفت
#بابا من باید برم
آقای پارک: کجا؟
#باید برم یه سری مدارک حاضر کنم متاسفم فعلا
آقای پارک: باشه وایستا منم بیام
جناب تهیونگ ببخشید زود تموم شد ما باید مرخص شیم من بعدا باهاتون تایم ست میکنم
+نه بابا این حرفا چیه ما خودمون الان می خواستیم بخوابیم (معرفی میکنم بزرگترین مخرب جهان بعد از یونگی🙂😎)
آقای پارک:🙂فعلا
+بای بای
*اوخیش بالاخره رفتن
+هومممم
+ولی خوشگذشت
*نه من بازی با آدمای حرفه ای رو دوست دارم نه آماتورا
+هففففف منظورم پولا بود خوشگذشت که تو یه ساعت و نیم چهل میلیارد پول درآوردیم پول کمی نیست
*عا اون که آره
*خب من می خوام برم بخوابم فردا هم می خوام با الینا حرف بزنم ببینم چرا رفت کلاس بغلی
+اون که یبار گفت گفتش یه نفر تو اون کلاس هست که دوست نداره من اونجا باشم اشتباه نکنم منظورش کویین بود
*میدونم ولی حرف زدن باهاش بهم آرامش میده
+چیشد؟!
*شبخیر
+هوی وایستا ببینم
*بای بایییییی
+وایستا ببینم جریان چیهههه
*آیگو نمیدونم
اون خیلی کیوتههههه
+آقا کجا میری بخوابی ساعت دهه
یه خمیازه ای کشیدو گفت
*چهار عصرم باشه بازم خوابم میاد شبخیر
+شبخیر
ادامه دارد ....
۱۱.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.