اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت_96

بعدازاینکه غذامون وخوردیم پناه زودتر بلندشدو گفت:

_من ظرفا رومیشورم

_چیزی نیست که توبشوری برو استراحت کن خودم انجامش میدم

_بخدامن خوبم...لطفا

کلافه نفسم وبیرون دادم نگاهی بهش انداختم وگفتم:

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_98

میخواست باز خیسم کنه که سریع فهمیدم ودستش وگرفتم وکشیدمش سمت خودم ودستاش وگذاشت روقفسه سینم ودستم دور کمرش حلقه کردم که بابهت بهم نگاه کردواروم گفتم:

_فکرشم نکن

لبخندی زد که چشمام بین چشماش ولباش در گردش بود سرم واروم جلو بردم ولبام رو لباش گذاشتم واروم بوسیدمش به چشمای بستش نگاه کردم وچشمام وبستم ودستام ومحکم تر دور کمرش حلقه کردم وبا ولع بوسیدمش؛

دستاش ودور گردنم حلقه کرد وهمراهیم کرد با بهت چشمام وباز کردم وبه چشمای بستش نگاه کردم وبه خودم اومدم وباشدت بیشتری لباش وبوسیدم بعداز چنددقیقه ازهم فاصله گرفتیم وپیشونیم وبه پیشونیش تیکه دادم وبانفس نفس گفتم:

_توچی داری که نمیتونم ازت بگذرم

خندید وبانفس نفس گفت:


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎- ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت_98میخواست باز خیسم کنه که سریع فهمیدم ودست...

#اغوش_استاد🌙#پارت_100باتعجب خنديدم وچیزی نگفتم وبدو رفت سمت ...

#اغوش_استاد🌙#پارت_94بعدازاینکه تماس وقطع کردم سرم وگذاشتم رو...

#اغوش_استاد🌙#پارت_93متعجب گفت:_چرانباید جوابت وبدم؟_بابت اتف...

### فصل دوم | پارت ششم نویسنده: Ghazal ات هنوز تو بغل جونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط