اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت_100
باتعجب خنديدم وچیزی نگفتم وبدو رفت سمت اتاق ومنم رفتم در وباز کنم بادیدن رضا باشرمندگی نگاهش کردم وگفتم:
_خوش اومدی رفیق
خندید وهم بغل کردیم وگفت:
_ممنون...پناه کجاست؟
_تواتاق
سری تکون داد وخواست بره سمت اتاق که برگشت بهم نگاه کردواروم گفت:
_از صدات پشت تلفن واین نگاهت میتونم حس کنم چقدر نگرانشی...من میدونم هنوز باخودت درگیری اما شک نکن پناه دخترخوبیه...بفهمم ناراحتش کردی بامن طرفی
گرفته گفتم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_101
_رضا...ازچی داری حرف میزنی؟
_میدونم بخاطرمن چیزی به روی خودت نمیاری اما این کارو نکن...من تورو بهتر ازخودت میشناسم داداش
نذاشت دیگه چیزی بگم ورفت سمت اتاق ومنم پشت سرش رفتم وپناه نشسته بود روتخت وبادیدن ما بلند شد وناباور به رضا نگاه کرد وگفت:
_سلام
_سلام بهتری...امیرعلی گفت حالت خوب نبود...خداروشکر که الان خوبی
پناه با بهت ودلخوری بهم نگاه کرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_102
به من ورضا نگاهی کرد وبا صدای لرزونی گفت:
_ممنونم لطف کردین...من دیگه بااجازه برگردم خونه خودم
نذاشت ماحرفی بزنیم وسریع وسایلش وبرداشت رفت زانو هام تحمل وزنم ونداشت نشستم رومبل وسرم وبین دستام گرفتم که دست رضا رو شونم قرار گرفت سرم وبلندکردم وبهش نگاه کردم که لبخندی زد گفت:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -- - - - - - - - - - - - - - - - - -
کامنت فراموش نشه
#پارت_100
باتعجب خنديدم وچیزی نگفتم وبدو رفت سمت اتاق ومنم رفتم در وباز کنم بادیدن رضا باشرمندگی نگاهش کردم وگفتم:
_خوش اومدی رفیق
خندید وهم بغل کردیم وگفت:
_ممنون...پناه کجاست؟
_تواتاق
سری تکون داد وخواست بره سمت اتاق که برگشت بهم نگاه کردواروم گفت:
_از صدات پشت تلفن واین نگاهت میتونم حس کنم چقدر نگرانشی...من میدونم هنوز باخودت درگیری اما شک نکن پناه دخترخوبیه...بفهمم ناراحتش کردی بامن طرفی
گرفته گفتم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_101
_رضا...ازچی داری حرف میزنی؟
_میدونم بخاطرمن چیزی به روی خودت نمیاری اما این کارو نکن...من تورو بهتر ازخودت میشناسم داداش
نذاشت دیگه چیزی بگم ورفت سمت اتاق ومنم پشت سرش رفتم وپناه نشسته بود روتخت وبادیدن ما بلند شد وناباور به رضا نگاه کرد وگفت:
_سلام
_سلام بهتری...امیرعلی گفت حالت خوب نبود...خداروشکر که الان خوبی
پناه با بهت ودلخوری بهم نگاه کرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#اغوش_استاد🌙
#پارت_102
به من ورضا نگاهی کرد وبا صدای لرزونی گفت:
_ممنونم لطف کردین...من دیگه بااجازه برگردم خونه خودم
نذاشت ماحرفی بزنیم وسریع وسایلش وبرداشت رفت زانو هام تحمل وزنم ونداشت نشستم رومبل وسرم وبین دستام گرفتم که دست رضا رو شونم قرار گرفت سرم وبلندکردم وبهش نگاه کردم که لبخندی زد گفت:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -- - - - - - - - - - - - - - - - - -
کامنت فراموش نشه
۱.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.