مجبور شد

"مجبور شد"
پارت ۹
من+
لینو_


اون شب لونا تا ساعت ۳ پیش من بود بعدشم چون مست بود من رسوندمش
بعد از اینکه لونا رو رسوندم برگشتم خونه خونه‌رو تمیز کردم لماسمو عوض کردم رفتیم توی تخت و سعی کردم بخوابم اما خوابم نمی برد
فکر کردم زمان خوبیه برای اینکه فکر کنم چه اتفاقی داره برای زندگیم میوفته
فکر مردم شاید اشتباه از من بوده و من لینو رو اذیت کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم توی همین فکر و خیالا بودم که خوابم برد
لینو نیم ساعت بعد برگشت خونه ولی روی مبل خوابید من متوجه اومدنش نشدم
(جمعه)
بیدارشدم توقعی نداشتم که لینو رو کنارم ببینم احساس میکردم عزیز ترین کسیو که داشتم از دست دادم حتی نمیدونستم که شبا میاد خونه یا نه غذا میخوره یا نه هرچقدر هم که بهش زنگ میزدم جواب نمیداد

یه چیز سبکی خوردم و تصمیم گرفتم دوباره برم باشگاه چون دیروز که رفته بودم حالم تا شب خوب بود
لباس پوشیدم و وسایلمو برداشتم چشمم خورد به قرصی که روی میزه رفتم سمتش «قرص‌تحریک کننده» نشستم روی زمین گریه کردم نمیتونستم باور کنم که این واقعیه نفسم بالا نمیومد پس برای این بوده که رفتار لینو اینجوری تغییر کرده
یه دفعه موبایلم زنگ خورد

لونا: ا\ت هر جا هستی سریع بیا اینجا اگر تا الان چیزی از لینو پیدا کردی با خودت بیار
+:هق... هق من نمیتونم بیام
لونا : ا\ت خوبی ؟چیشده؟خبر مهم دارم بیا
+:هق هق باشه میام
تمام قرصایی که تا الان دیده بودمو ریختم توی کوله‌ام سوار ماشین شدم
نمیدونم که چطوری تا اونجا رانندگی کردم فقط گاز دادم


لونا: س... سلام چرا صورتت انقد قرمزه چی شده چشمات پف کرده چطوری تا اینجا ۱ ساعت رانندگی کردی
+:فقط بهم بگو من حالم خوب نیست
لونا: ببین مامانم امروز صبح رفته سفر یکی از گوشیاش اینجا مونده بود با خودم گفتم شاید چیزی از توش پیدا کنم رفتم توی پیامکا اسم «سوجین» رو دیدم همون دختره که توی دانشگاه دنبال لینو بود پیامکاشو باز کردم
بیا از اینجا خودت بخون


سوجین: خاله لینو کی میاد منتظرشم
م\ل: میاد دختر عجله نکن بالاخره باید برای دیدنت اماده بشه
سوجین: مرسی خاله امشب خیلی بهم خوش گذشت
م\ل: یه امشب نیست اون شوهر توعه شما هرشب باهمید
سوجین: عجیبه لینو توی دانشگاه از من بدش میومد ولی الان میاد خونم شبا
م\ل: بالاخره ادما تغییر میکنن
دیدگاه ها (۱)

"مجبور شد"پارت ۱۰من+لینو_+:بسه دیگه نمیخوام بخونم+:من به اون...

"مجبور شد"پارت۱۱من+لینو_لونا رسوندم شرکت و خودم رفتم خونهویو...

"مجبور شد"پارت ۸من+لینو_لونا: خ...خب من باهاش توی شرکت اشنا ...

"مجبور شد"پارت ۷من+لینو_رفتم خونه لباس عوض کردم تا لونا بیاد...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

نام فیک: عشق مخفیPart: 55/فردا/ویو ات*صبح با صدای مادرم و بر...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط