مجبور شد

"مجبور شد"
پارت ۷
من+
لینو_


رفتم خونه لباس عوض کردم تا لونا بیاد دنبالم
موبایلم زنگ خورد
لونا: بیا پایین رسیدم
+:باشه اومدم
رفتم پایین سوار ماشین شدم
+:سلام
لونا: سلام حالت خوبه رنگ و روت پریده
+:به لینو ۳ بار زنگ زدم ۲ بار ریجکت کرد یه بارم برداشت باهاش حرف زدم ولی فقط گفت ببخشید و قطع کرد راستی تو چیزی نفهمیدی
لونا: نه ولی چند وقته مامانم میره توی اتاق درو میبنده با تلفن حرف‌میزنه
+:حالا امروز که باهمیم این حرفارو ولش کن کجا بریم؟
لونا: اوهوم یه جای خوب مد نظرمه بریم؟
+:باشه بریم

(نیم ساعت بعد)
+:میگم خیلی وقته که تو راهیم وایستا وایستا اینجا اشناعه
لونا: بالاخره فهمیدی اشناعه حالا حدس بزن کجاعه
داشتم فکر میکردم تا چشمم خورد به فروشگاه جچو
+:ااا یادم اومد وقتی دبیرستانی بودیم بعضی موقع ها اینجا شام میخوردیم
لونا: اره از کجا فهمیدی
+:اوناهاش فروشگاه جچو
لونا: یادته هروقت میومدیم ازش کلی خرید میکردی
+:اره یادمه
لونا ماشینو پارک کرد پیاده شدیم و رفتیم رستوران کنار فروشگاه جچو ،بیشتر موقع ها اون جا غذا میخوردیم
نشستیم و غذا سفارش دادیم یکی از کارمند های اونجا مارو شناخت

غذامون رسید داشتیم میخوردیم
لونا: امم یه چیزی بگم
+:اره بگو
گوشیشو از توی کیفش در اورد
لونا: به نظرت این پسره خوشگله؟
بدون اینکه حواسش باشه دستش خورد و رفت عکس بعدی
خندیدم
+:اره ولی به نظر من لونایی که داره اونو بوسش میکنه خوشگل تره
با استرس گوشیشو برگردوند سمت خودش
لونا: وای دستم خورده بود به عکس بعدی
نگاهش کردم
+:خب لونا خانوم اسم پسره او نه اشتباه شد اسم دوست پسر شما چیه
لونا اروم خندید
لونا: وای گند زدم ای خدا
دیدگاه ها (۱)

"مجبور شد"پارت ۸من+لینو_لونا: خ...خب من باهاش توی شرکت اشنا ...

"مجبور شد"پارت ۹من+لینو_اون شب لونا تا ساعت ۳ پیش من بود بعد...

"مجبور شد"پارت ۶من+لینو_(پنج شنبه)صبح از خواب بیدار شدم اماد...

"مجبور شد"پارت ۵من+لینو_درو باز کردم رفتم تو که دیدم لینو رو...

عشق مخفی پارت 6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط