ميگم دلبر
ميگم دلبر
شبيهِ هواى بهار نباش كه تكليفش
با خودشم مشخص نيست !
صبح اَبره
ظهر آفتابه
عصر بارونه
شب مهتابه
دلبر شبيهِ بهار نباش كه ميشينه
رو مبل دو دقيقه بعد نظرش
عوض ميشه لباس عوض ميكنه
كفش رفتن به پا ميكنه ، ده قدم
ميره جلو شک ميكنه دوباره برميگرده
و ميشينه رو مبل ...
دلبر يا بمون يا برو
آدم زياد هوا به هوا شه
صبح سردىِ ابر رفتن بزنه به تنش
ظهر گرمىِ آفتابِ موندن ، هى سرد و
گرم شه قلبش سرما ميخوره
ترک برميداره ديگه نميتونه اعتماد كنه
به هيچ دوست داشتنى .
دلبر نكنه بى اعتمادم كنى
به دوست داشتنت !؟
بهارِ ، بهار نباش
شبيهِ هواى بهار نباش كه تكليفش
با خودشم مشخص نيست !
صبح اَبره
ظهر آفتابه
عصر بارونه
شب مهتابه
دلبر شبيهِ بهار نباش كه ميشينه
رو مبل دو دقيقه بعد نظرش
عوض ميشه لباس عوض ميكنه
كفش رفتن به پا ميكنه ، ده قدم
ميره جلو شک ميكنه دوباره برميگرده
و ميشينه رو مبل ...
دلبر يا بمون يا برو
آدم زياد هوا به هوا شه
صبح سردىِ ابر رفتن بزنه به تنش
ظهر گرمىِ آفتابِ موندن ، هى سرد و
گرم شه قلبش سرما ميخوره
ترک برميداره ديگه نميتونه اعتماد كنه
به هيچ دوست داشتنى .
دلبر نكنه بى اعتمادم كنى
به دوست داشتنت !؟
بهارِ ، بهار نباش
۴.۹k
۳۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.