پارت 4 فصل 2 راهیه بهشت
پارت 4 فصل 2 راهیه بهشت
ا/ت : ببخشید یادت انداختم
جیهوپ : نه اشکال نداره تقصیر تو نیست که
ا/ت : من دیگه میرم
ا/ت : شبت بخیر
جیهوپ : میری؟
ا/ت : آره دیگه دیر شده
جیهوپ : باشه شب بخیر
رفتم سمت در و بازش کردم رفتم بیرون و درو بستم به سمت عمارتم راهی شدم وقتی رسیدم رفتم داخل لباسامو عوض کردم یه تیشرت آسمون کوتاه سبز لجنی با یه شلوار گرم کن سرمه ای با خطای سفید پوشیدم و خودمو پرت کردم روی تخت و چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم چون همه جا کلی گیاه هست هوا خیلی خوبه خنکه خیلی خوب بود داشت خوابم میبرد که یه چیزی رو دستم حس کردم چشمامو باز کردم یه برگ بود یه حسی بهم میگفت چیزی شده پاشدم و رفتم بیرون یه جا داشت آتیشش میگرفت سریع رفتم سمتش و آتیشش خاموش کردم حال خوب نبود دورش محافظ گزاشتم و به دروبر نگاه کردم ببینم کی این کارو کرده که اونو دیدم
شیطان : سلام
ا/ت : تو اینجا چیکار میکنی
شیطان : خیلی خوب میدونی
ا/ت : فکر کنم قبلا بهت گفتم که نمیشه
شیطان : گفتی ولی من اهمیت ندادم
ا/ت : از اینجا برو
شیطان : اون گردنبندو بده تا برم
ا/ت : تو خوابت ببینی
اینو که گفتم یه نیرویی به سمتم پرتاب کرد گرم بود داشتم آتیشش میگرفتم ولی دفعش کردم و دورشو حباب گذاشتم و بردمش رو هوا
شیطان : میبینم که دیگه نمیتونم حریفت بشم
ا/ت : هوم اینطوره
شیطان : خوبه میدونی حالا که میبینم تو خیلی خوشگلی
ا/ت : تو درست نمیشی نه ؟
شیطان : نه
پرتش کردم سمت دنیای خودش وقتی مطمعن شدم رفته رفتم به سمت درخت محافظ شو برداشتم و رفتم نزدیکتر
ا/ت : خوبی؟ حالت خوبه؟
چند تا سرفه کرد
درخت : خوبم چیزی...نیست
ا/ت : حالت خیلی بده
دستمو گزاشتم رو تنش انگار جون گرفت
درخت : ممنونم به موقع رسیدی
ا/ت : وظیفم بود خوشحالم که حالت خوبه
درخت : من یکم استراحت کنم ؟
ا/ت : البته البته من اینجا میمونم
نمیتونستم برم بخوابم چون ممکنه بازم بیاد تا صبح نخوابیدم و بیدار موندم صبح که شد رفتم سمت عمارت جیهوپ باید یه چیزی ازش بپرسم در زدم طولی نکشید که درو باز کرد
جیهوپ : اوو سلام ا/ت
ا/ت : سلام خوبی؟
جیهوپ : خوبم تو چطوری؟
ا/ت : منم خوبم میخواستم یه سوال ازت بپرسم
جیهوپ : البته بیا داخل
ا/ت : نه یه کاری دارم که باید ازت بپرسم
جیهوپ : البته بپرس
ا/ت : خب دیشب اون اومد شیطان اون ، درخت مو آتیش زد قدرتمو میخواست ممکنه هر لحظه ای بیاد و بازم این کارو بکنه هیچ راهی نداره که نتونه بیاد؟
جیهوپ : راستش واقعا نمیدونم باید از پدر بپرسیم
ا/ت : باشه خیلی ممنونم
جیهوپ : منم باهات میام
ا/ت : نه لازم نیست خودم میرم
جیهوپ : نه میام
ا/ت : باشه منتظرتم
منتظر موندم تا بیاد وقتی اومد بهش نگاه کردم یه دُرس سرمه ای گشاد و شلوار لی سرمه ای تنگ پوشیده بود خیلی بهش میومد
جیهوپ : بریم
ا/ت : باشه
رفتیم سمت کلبه پدر در زدیم
پدر : بله
ا/ت : پدر منو جیهوپ اومدیم میتونیم بیایم تو؟
پدر : البته بیاید
درو باز کردیم و رفتیم داخل نشسته بود روی تخت
ا/ت و جیهوپ : صبح بخیر
بهمون خندید
پدر : صبح شما هم بخیر
ا/ت و جیهوپ : ممنون
بازم خندید
پدر : برای چی اومدید اینجا مشکلی پیش اومده؟
ا/ت : آره راستش یه سوال داشتم
پدر : بپرس دخترم
ا/ت : خب دیشب شیطان اومد ، درخت مو آتیش زد قدرتمو میخواست ممکنه هر لحظه ای بیاد و بازم این کارو بکنه هیچ راهی نداره که نتونه بیاد به این منطقه ؟
پدر : به کل یادم رفت بهت بگم دخترم
ا/ت : چی رو؟
پدر : دخترم فقط الاهه طبیعت میتونه این کارو بکنه ولی این کار خیلی خطرناکه ممکنه اتفاقی بیوفته
ا/ت : یعنی چی؟
پدر : تو میتونی با قدرتی که داری برای همه ی دنیا ها محافظ درست کنی فقط تو میتونی اینکارو کنی چون باید کسی اینکارو کنه که قدرتش به شیطان برسه چون اگه قدرتش از اون کمتر باشه میتونه حباب و بشکنه و دوباره بیاد داخل قبلا هم گیر داده بود به قدرت جیهوپ اونارو میخواست ولی خب جلوش وایسادیم ولی تو فرق میکنی
ا/ت : چجوری باید این کارو کنم؟
پدر : این خیلی خطرناکه
ا/ت : مهم نیست من میخوام این کارو انجام بدم
پدر : از پسش برمیای؟
ا/ت : امیدوارم
جیهوپ : چی داری میگی گفتش که جونت به خطر میوفته
ا/ت : من نمیتونم بزارم کل زمینمو آتیش بزنه
جیهوپ : یه راه دیگه هم باید باشه این راه نمیشه
ا/ت : گفتم انجامش میدم بهم یاد بده پدر
جیهوپ : دیوونه شدی؟
پدر : بسه ساکت شین
هر دو با چشمای گرد بهش نگاه میکردیم
پدر : ا/ت تو میخوای این کارو کنی مطمعنی خیلی خطرناکه
ا/ت : مطمعنم
جیهوپ : تو چرا انقدر لجبازی
ا/ت : من لجبازی نیستم میخوام کمک کنم
جیهوپ : لازم نکرده
ا/ت : لازم کرده
جیهوپ : نکرده
ا/ت : کرده
جیهوپ : گفتم نکرده
ا/ت : منم گفتم کرده
ا/ت : ببخشید یادت انداختم
جیهوپ : نه اشکال نداره تقصیر تو نیست که
ا/ت : من دیگه میرم
ا/ت : شبت بخیر
جیهوپ : میری؟
ا/ت : آره دیگه دیر شده
جیهوپ : باشه شب بخیر
رفتم سمت در و بازش کردم رفتم بیرون و درو بستم به سمت عمارتم راهی شدم وقتی رسیدم رفتم داخل لباسامو عوض کردم یه تیشرت آسمون کوتاه سبز لجنی با یه شلوار گرم کن سرمه ای با خطای سفید پوشیدم و خودمو پرت کردم روی تخت و چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم چون همه جا کلی گیاه هست هوا خیلی خوبه خنکه خیلی خوب بود داشت خوابم میبرد که یه چیزی رو دستم حس کردم چشمامو باز کردم یه برگ بود یه حسی بهم میگفت چیزی شده پاشدم و رفتم بیرون یه جا داشت آتیشش میگرفت سریع رفتم سمتش و آتیشش خاموش کردم حال خوب نبود دورش محافظ گزاشتم و به دروبر نگاه کردم ببینم کی این کارو کرده که اونو دیدم
شیطان : سلام
ا/ت : تو اینجا چیکار میکنی
شیطان : خیلی خوب میدونی
ا/ت : فکر کنم قبلا بهت گفتم که نمیشه
شیطان : گفتی ولی من اهمیت ندادم
ا/ت : از اینجا برو
شیطان : اون گردنبندو بده تا برم
ا/ت : تو خوابت ببینی
اینو که گفتم یه نیرویی به سمتم پرتاب کرد گرم بود داشتم آتیشش میگرفتم ولی دفعش کردم و دورشو حباب گذاشتم و بردمش رو هوا
شیطان : میبینم که دیگه نمیتونم حریفت بشم
ا/ت : هوم اینطوره
شیطان : خوبه میدونی حالا که میبینم تو خیلی خوشگلی
ا/ت : تو درست نمیشی نه ؟
شیطان : نه
پرتش کردم سمت دنیای خودش وقتی مطمعن شدم رفته رفتم به سمت درخت محافظ شو برداشتم و رفتم نزدیکتر
ا/ت : خوبی؟ حالت خوبه؟
چند تا سرفه کرد
درخت : خوبم چیزی...نیست
ا/ت : حالت خیلی بده
دستمو گزاشتم رو تنش انگار جون گرفت
درخت : ممنونم به موقع رسیدی
ا/ت : وظیفم بود خوشحالم که حالت خوبه
درخت : من یکم استراحت کنم ؟
ا/ت : البته البته من اینجا میمونم
نمیتونستم برم بخوابم چون ممکنه بازم بیاد تا صبح نخوابیدم و بیدار موندم صبح که شد رفتم سمت عمارت جیهوپ باید یه چیزی ازش بپرسم در زدم طولی نکشید که درو باز کرد
جیهوپ : اوو سلام ا/ت
ا/ت : سلام خوبی؟
جیهوپ : خوبم تو چطوری؟
ا/ت : منم خوبم میخواستم یه سوال ازت بپرسم
جیهوپ : البته بیا داخل
ا/ت : نه یه کاری دارم که باید ازت بپرسم
جیهوپ : البته بپرس
ا/ت : خب دیشب اون اومد شیطان اون ، درخت مو آتیش زد قدرتمو میخواست ممکنه هر لحظه ای بیاد و بازم این کارو بکنه هیچ راهی نداره که نتونه بیاد؟
جیهوپ : راستش واقعا نمیدونم باید از پدر بپرسیم
ا/ت : باشه خیلی ممنونم
جیهوپ : منم باهات میام
ا/ت : نه لازم نیست خودم میرم
جیهوپ : نه میام
ا/ت : باشه منتظرتم
منتظر موندم تا بیاد وقتی اومد بهش نگاه کردم یه دُرس سرمه ای گشاد و شلوار لی سرمه ای تنگ پوشیده بود خیلی بهش میومد
جیهوپ : بریم
ا/ت : باشه
رفتیم سمت کلبه پدر در زدیم
پدر : بله
ا/ت : پدر منو جیهوپ اومدیم میتونیم بیایم تو؟
پدر : البته بیاید
درو باز کردیم و رفتیم داخل نشسته بود روی تخت
ا/ت و جیهوپ : صبح بخیر
بهمون خندید
پدر : صبح شما هم بخیر
ا/ت و جیهوپ : ممنون
بازم خندید
پدر : برای چی اومدید اینجا مشکلی پیش اومده؟
ا/ت : آره راستش یه سوال داشتم
پدر : بپرس دخترم
ا/ت : خب دیشب شیطان اومد ، درخت مو آتیش زد قدرتمو میخواست ممکنه هر لحظه ای بیاد و بازم این کارو بکنه هیچ راهی نداره که نتونه بیاد به این منطقه ؟
پدر : به کل یادم رفت بهت بگم دخترم
ا/ت : چی رو؟
پدر : دخترم فقط الاهه طبیعت میتونه این کارو بکنه ولی این کار خیلی خطرناکه ممکنه اتفاقی بیوفته
ا/ت : یعنی چی؟
پدر : تو میتونی با قدرتی که داری برای همه ی دنیا ها محافظ درست کنی فقط تو میتونی اینکارو کنی چون باید کسی اینکارو کنه که قدرتش به شیطان برسه چون اگه قدرتش از اون کمتر باشه میتونه حباب و بشکنه و دوباره بیاد داخل قبلا هم گیر داده بود به قدرت جیهوپ اونارو میخواست ولی خب جلوش وایسادیم ولی تو فرق میکنی
ا/ت : چجوری باید این کارو کنم؟
پدر : این خیلی خطرناکه
ا/ت : مهم نیست من میخوام این کارو انجام بدم
پدر : از پسش برمیای؟
ا/ت : امیدوارم
جیهوپ : چی داری میگی گفتش که جونت به خطر میوفته
ا/ت : من نمیتونم بزارم کل زمینمو آتیش بزنه
جیهوپ : یه راه دیگه هم باید باشه این راه نمیشه
ا/ت : گفتم انجامش میدم بهم یاد بده پدر
جیهوپ : دیوونه شدی؟
پدر : بسه ساکت شین
هر دو با چشمای گرد بهش نگاه میکردیم
پدر : ا/ت تو میخوای این کارو کنی مطمعنی خیلی خطرناکه
ا/ت : مطمعنم
جیهوپ : تو چرا انقدر لجبازی
ا/ت : من لجبازی نیستم میخوام کمک کنم
جیهوپ : لازم نکرده
ا/ت : لازم کرده
جیهوپ : نکرده
ا/ت : کرده
جیهوپ : گفتم نکرده
ا/ت : منم گفتم کرده
۱۵۹.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.