پارت 8 بهترین بازیکن
پارت 8 بهترین بازیکن
ات ویو
تا گفت دوستت دارم بدنم قفل شد منم دوستش داشتم
ولی حس اونو نمی دونستم
ات:کوک منم دوست دارم
اینو که گفتم فاصله صورتمون به صفر رسید
و یه بوسه عاشقانه رو آغاز کردیم
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم نمیتونم شاید یه تله باشه ازش جدا شدم و به سمت بار رفتم
جانگکوک: ا/ت .... ا/ت کجا میری
دوییدم سمت بار اگه یه تله باشه توی دردسر بدی میوفتم
........
بلاخره رسیدم به بار در اتاقمو باز کردم و رفتم داخل به در تیکه دادم اشکام میریختن بخاطر این کار نمیتونستم با کسی که دوسش دارم باشم ولی ممکنه یه تله باشه شاید میخواد منو گول بزنه
پاشدم رفتم توی اتاقم و خودمو رو تخت پرت کردم و چشمامو بستم نفهمیدم کی خوابم برد
............
ا/ت : نه اینکارو نمیکنی دروغه
جانگکوک : نه دروغ نیست دروغ نمیگم من فقط میخواستم پولای تورو بالا بکشم اگرنه تورو دوست ندارم
ا/ت : این واقعیت نداره
جانگکوک : چرا داره تو گول خوردی هه ( پوزخند )
ا/ت : چرا این کارو کردی
جانگکوک : چون فقط پولتو میخواستم
فقط پولتو میخواستم
از خواب پریدم نفس نفس میزدم جمله آخرش همش تو مغزم اکو میشد
به پنجره نگاه کردم هنوز هوا تاریک بود روی لبه تخت نشستم و یکم آب خوردم طولی نکشید که گوشیم زنگ خورد برداشتمش
مرده : خواستم یادآوری کنم که فردا باید برای بازی بیای
ا/ت : یادم نرفته
مرده : ببینم چته چرا صدات گرفته
ا/ت : به تو چه
گوشی رو قط کردم حالم زیاد خوب نبود به ساعت نگاه کردم 5 صبح بود ساعت 8 باید اونجا باشم پاشدم یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم اسلحمو برداشتمو گزاشتم تو شلوارم در اتاقو باز کردم و رفتم سمت میز بار همون میزی که سفارشارو تحویل میده نشستم روی صندلیش مکس اومد
مکس : چه زود بیدار شدی
مکس همیشه بیداره فقط ظهرا چند ساعت میخوابه چون کارش تحویل دادن سفارشاس مجبوره بیدار بمونه
ا/ت : هوم خواب خوبی ندیدم از خواب پریدم باید ساعت 8 برم قرار دارم
مکس : چه خوابی دیدی
ا/ت : مهم نیس میشه بهم یه ویسکی بدی
مکس : اول صبحی قرارم که داری مست میشی
ا/ت : نمیشم تو بهم بده
مکس : مطمعنی؟
ا/ت : میدی یا خودم بردارم
مکس : باشه بابا
رفت منتظر موندم تا بیاد یه لیوان کراشت جلوم و ویسکی رو داخلش ریخت
ا/ت : یخ نداری؟
مکس : چرا صبر کن بیارم
ا/ت : باشه
یخو اورد 2 تا یخم داخلش ریخت
ا/ت : میگم مکس تو خسته نمیشی از صبح تا شب سرپایی؟
مکس : نه دیگه عادت کردم بعد از 5 سال کار کردن خب معلومه عادت میکنم
مکس 25 سالش بود از 20 سالگی اینجا کار میکنه
ا/ت : راست میگی
چند قُلُپ از ویسکی خوردم جنبم بالا بود به این راحتیا مست نمیشدم پی با خیال راحت خوردمش
ات ویو
تا گفت دوستت دارم بدنم قفل شد منم دوستش داشتم
ولی حس اونو نمی دونستم
ات:کوک منم دوست دارم
اینو که گفتم فاصله صورتمون به صفر رسید
و یه بوسه عاشقانه رو آغاز کردیم
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم نمیتونم شاید یه تله باشه ازش جدا شدم و به سمت بار رفتم
جانگکوک: ا/ت .... ا/ت کجا میری
دوییدم سمت بار اگه یه تله باشه توی دردسر بدی میوفتم
........
بلاخره رسیدم به بار در اتاقمو باز کردم و رفتم داخل به در تیکه دادم اشکام میریختن بخاطر این کار نمیتونستم با کسی که دوسش دارم باشم ولی ممکنه یه تله باشه شاید میخواد منو گول بزنه
پاشدم رفتم توی اتاقم و خودمو رو تخت پرت کردم و چشمامو بستم نفهمیدم کی خوابم برد
............
ا/ت : نه اینکارو نمیکنی دروغه
جانگکوک : نه دروغ نیست دروغ نمیگم من فقط میخواستم پولای تورو بالا بکشم اگرنه تورو دوست ندارم
ا/ت : این واقعیت نداره
جانگکوک : چرا داره تو گول خوردی هه ( پوزخند )
ا/ت : چرا این کارو کردی
جانگکوک : چون فقط پولتو میخواستم
فقط پولتو میخواستم
از خواب پریدم نفس نفس میزدم جمله آخرش همش تو مغزم اکو میشد
به پنجره نگاه کردم هنوز هوا تاریک بود روی لبه تخت نشستم و یکم آب خوردم طولی نکشید که گوشیم زنگ خورد برداشتمش
مرده : خواستم یادآوری کنم که فردا باید برای بازی بیای
ا/ت : یادم نرفته
مرده : ببینم چته چرا صدات گرفته
ا/ت : به تو چه
گوشی رو قط کردم حالم زیاد خوب نبود به ساعت نگاه کردم 5 صبح بود ساعت 8 باید اونجا باشم پاشدم یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم اسلحمو برداشتمو گزاشتم تو شلوارم در اتاقو باز کردم و رفتم سمت میز بار همون میزی که سفارشارو تحویل میده نشستم روی صندلیش مکس اومد
مکس : چه زود بیدار شدی
مکس همیشه بیداره فقط ظهرا چند ساعت میخوابه چون کارش تحویل دادن سفارشاس مجبوره بیدار بمونه
ا/ت : هوم خواب خوبی ندیدم از خواب پریدم باید ساعت 8 برم قرار دارم
مکس : چه خوابی دیدی
ا/ت : مهم نیس میشه بهم یه ویسکی بدی
مکس : اول صبحی قرارم که داری مست میشی
ا/ت : نمیشم تو بهم بده
مکس : مطمعنی؟
ا/ت : میدی یا خودم بردارم
مکس : باشه بابا
رفت منتظر موندم تا بیاد یه لیوان کراشت جلوم و ویسکی رو داخلش ریخت
ا/ت : یخ نداری؟
مکس : چرا صبر کن بیارم
ا/ت : باشه
یخو اورد 2 تا یخم داخلش ریخت
ا/ت : میگم مکس تو خسته نمیشی از صبح تا شب سرپایی؟
مکس : نه دیگه عادت کردم بعد از 5 سال کار کردن خب معلومه عادت میکنم
مکس 25 سالش بود از 20 سالگی اینجا کار میکنه
ا/ت : راست میگی
چند قُلُپ از ویسکی خوردم جنبم بالا بود به این راحتیا مست نمیشدم پی با خیال راحت خوردمش
۷۱.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.