پارت 5 فصل 2 راهیه بهشت
پارت 5 فصل 2 راهیه بهشت
ا/ت : منم گفتم کرده
پدر : ساکت شین انقدر بحث نکنید ا/ت دخترم من بهت میگم چیکار کنی ولی مواظب خودت باش
ا/ت : حتما مواظبم
جیهوپ : نمیدونم باید چی بگم
ا/ت : بگو موفق باشی
جیهوپ : اگه نگم
ا/ت : خود دانی میگی یا نه؟
جیهوپ : نمیگم
همون جادویی که خودش بهم یاد داده بودو روش امتحان کردم که خودش بی اختیار حرفی که من میخوامو میزنه
جیهوپ : موفق باشی
ا/ت : خیلی ممنونم
جیهوپ : این قبول نیست تو تقلب کردی
ا/ت : نه تقلب نکردم
جیهوپ : کردی
ا/ت : نکردم
جیهوپ : میگم کردی
ا/ت : میگم نکردم
پدر : گفتم بسه دیگه ا/ت بیا بهت بگم باید چیکار کنی
ا/ت : ممنونم
برگشتم سمت جیهوپ و بهش لبخند زدم از سرش داد دود بلند میشد قرمز شده بود خیلی باحال شده بود بهش خندیدم
جیهوپ : چیه خنده داره؟
ا/ت : خیلی.. زیاد
جیهوپ : باشه دیگه نوبت تو ام میشه
ا/ت : نه بابا
جیهوپ : آره
پدر : خدایا باز شروع شد بیا ا/ت
رفت پشت سرش رفتم رفت وسط زمین وایساد
پدر : ا/ت تو قدرت زیادی داری درسته؟
ا/ت : بله
پدر : اگه بتونی اونارو با هم ترکیب کنی و به سمت آسمون بری و پرتش کنی به سمت آسمون جوری که تو کل منطقه پخش بشه باید این کارو کنی ولی این خیلی خطرناکه
ا/ت : من....میتونم ، ناامیدتون نمیکنم
پدر : بهت افتخار میکنم
ا/ت : ممنونم
به جیهوپ نگاه کردم یکم دور تر بود داشت میومد سمتم جلوم وایساد
جیهوپ : مواظب باش
بهش لبخند زدم
ا/ت : مواظبم ممنونم
یه نفس عمیق کشیدم و پرواز کردم و رفتم بالا همه ی قدرتامو با هم قاطی کردم استرس داشتم
ا/ت آروم با با زمزمه : آروم باش ا/ت آروم باش چیزی نمیشه تو موفق میشی
پرتش کردم تو آسمون باید پخشش کنم تو منطقه و این خیلی سخت بود داشتم تلاش میکردم دستم درد گرفته بود داد زدم و برای آخرین بار به نیرو فشار اوردم و دیگه هیچی نفهمیدم
جیهوپ ویو
تمام تلاششو کرد داد زد و وقتی نیرو پخش شد روی منطقه ها و موفق شد انگار بال هاش از کار افتادن چون داشت میوفتاد سریع رفتم بالا و گرفتمش از حال رفته بود اوردمش پایین
پدر : چی شد
جیهوپ : انگار از حال رفته
پدر : اون از پسش بر اومد
جیهوپ : آره
بردمش خونه ی خودم نمیتونستم ببرمش خونه ی خودش و تنهاش بزارم بردمش خونه ی خودم و توی یکی از اتاقا گزاشتمش رو تخت و پتورو روش کشیدم حتما نیروی بدنش تموم شده یکم بهش نگاه کردم اون ریشه های سبزی که روی پیشونیش نقش بسته بود چقدر بهش میومد من چی دارم میگم دیوونه شدم سریع رفتم بیرون و درو بستم و به در تکیه دادم من چم شده چرا قلبم انقدر تند میزنه دستمو گذاشتم رو قلبم تا یکم آروم بگیره
رفتم سمت خونه ی پدر وقتی رسیدم رفتم داخل انگار داشت اتاقو متر میکرد تا منو دید اومد سمتم
پدر : ا/ت چطوره؟ حالش خوبه؟ منو ببر پیشش
جیهوپ : بهوش نیومده هنوز بیهوشه بهوش اومد میبرمت باشه؟
پدر : بهت اعتماد کنم ؟
جیهوپ : البته
پدر : برو برو پیشش اینجا چیکار میکنی پسره ی مشنگ زود باش
بهش خندیدم
جیهوپ : میرم میرم
پدر : زود باش
رفتم سمت عمارتم داشتم میرفتم که یه صدایی اومد از سمت راست بود سرمو برگردوندم و نگاه کردم شیطان بود دیده نمیتونه بیاد اینجا داره به محافظ ضربه میزنه رفتم وایسادم جلوش
جیهوپ : چیه دیگه نمیتونی بیای اینجا؟
شیطان : این کار کیه؟
جیهوپ : به تو چه
شیطان : کار اون دخترس نه دارم براش صبر کن
جیهوپ : هیچ غلطی نمیتونی بکنی
شیطان : حالا میبینیم
جیهوپ : خفه شو
شیطان : نمیخوام جرعت داری بیا اینور تا بهت نشون بدم
جیهوپ : نمیخوام
شیطان : نمیتونی بیای چون قدرتت از من کمتره
جیهوپ : آره دقیقا همینطوره از کجا فهمیدی؟
شیطان : خفه شو عوضی
جیهوپ : هی هی وحشی نشو اووو یادم رفت تو کلا وحشی هستی
شیطان : به اون دختره بگو نمیتونیه از دستم فرار کنه
جیهوپ : هیچ کاری نمیتونی بکنی فقط باید بشینی و نگاه کنی ، خوش بگذره
رفتم سمت عمارتم
شیطان ویو
با خودش چی فکر کرده من به این راحتیا تسلیم نمیشم اول و آخرش قراره منو هم توی این دنیا قبول کنن همینی که هست رفتم سمت یکی از الاهه ها لعنت بهش همه جارو محافظ گرفته سمت الاهه صحرا رفتم و مشت زدم به دیواره ی محافظ انقدر زدم که اومد
کورولا : چی میخوای ، واسه چی اومدی
ا/ت : منم گفتم کرده
پدر : ساکت شین انقدر بحث نکنید ا/ت دخترم من بهت میگم چیکار کنی ولی مواظب خودت باش
ا/ت : حتما مواظبم
جیهوپ : نمیدونم باید چی بگم
ا/ت : بگو موفق باشی
جیهوپ : اگه نگم
ا/ت : خود دانی میگی یا نه؟
جیهوپ : نمیگم
همون جادویی که خودش بهم یاد داده بودو روش امتحان کردم که خودش بی اختیار حرفی که من میخوامو میزنه
جیهوپ : موفق باشی
ا/ت : خیلی ممنونم
جیهوپ : این قبول نیست تو تقلب کردی
ا/ت : نه تقلب نکردم
جیهوپ : کردی
ا/ت : نکردم
جیهوپ : میگم کردی
ا/ت : میگم نکردم
پدر : گفتم بسه دیگه ا/ت بیا بهت بگم باید چیکار کنی
ا/ت : ممنونم
برگشتم سمت جیهوپ و بهش لبخند زدم از سرش داد دود بلند میشد قرمز شده بود خیلی باحال شده بود بهش خندیدم
جیهوپ : چیه خنده داره؟
ا/ت : خیلی.. زیاد
جیهوپ : باشه دیگه نوبت تو ام میشه
ا/ت : نه بابا
جیهوپ : آره
پدر : خدایا باز شروع شد بیا ا/ت
رفت پشت سرش رفتم رفت وسط زمین وایساد
پدر : ا/ت تو قدرت زیادی داری درسته؟
ا/ت : بله
پدر : اگه بتونی اونارو با هم ترکیب کنی و به سمت آسمون بری و پرتش کنی به سمت آسمون جوری که تو کل منطقه پخش بشه باید این کارو کنی ولی این خیلی خطرناکه
ا/ت : من....میتونم ، ناامیدتون نمیکنم
پدر : بهت افتخار میکنم
ا/ت : ممنونم
به جیهوپ نگاه کردم یکم دور تر بود داشت میومد سمتم جلوم وایساد
جیهوپ : مواظب باش
بهش لبخند زدم
ا/ت : مواظبم ممنونم
یه نفس عمیق کشیدم و پرواز کردم و رفتم بالا همه ی قدرتامو با هم قاطی کردم استرس داشتم
ا/ت آروم با با زمزمه : آروم باش ا/ت آروم باش چیزی نمیشه تو موفق میشی
پرتش کردم تو آسمون باید پخشش کنم تو منطقه و این خیلی سخت بود داشتم تلاش میکردم دستم درد گرفته بود داد زدم و برای آخرین بار به نیرو فشار اوردم و دیگه هیچی نفهمیدم
جیهوپ ویو
تمام تلاششو کرد داد زد و وقتی نیرو پخش شد روی منطقه ها و موفق شد انگار بال هاش از کار افتادن چون داشت میوفتاد سریع رفتم بالا و گرفتمش از حال رفته بود اوردمش پایین
پدر : چی شد
جیهوپ : انگار از حال رفته
پدر : اون از پسش بر اومد
جیهوپ : آره
بردمش خونه ی خودم نمیتونستم ببرمش خونه ی خودش و تنهاش بزارم بردمش خونه ی خودم و توی یکی از اتاقا گزاشتمش رو تخت و پتورو روش کشیدم حتما نیروی بدنش تموم شده یکم بهش نگاه کردم اون ریشه های سبزی که روی پیشونیش نقش بسته بود چقدر بهش میومد من چی دارم میگم دیوونه شدم سریع رفتم بیرون و درو بستم و به در تکیه دادم من چم شده چرا قلبم انقدر تند میزنه دستمو گذاشتم رو قلبم تا یکم آروم بگیره
رفتم سمت خونه ی پدر وقتی رسیدم رفتم داخل انگار داشت اتاقو متر میکرد تا منو دید اومد سمتم
پدر : ا/ت چطوره؟ حالش خوبه؟ منو ببر پیشش
جیهوپ : بهوش نیومده هنوز بیهوشه بهوش اومد میبرمت باشه؟
پدر : بهت اعتماد کنم ؟
جیهوپ : البته
پدر : برو برو پیشش اینجا چیکار میکنی پسره ی مشنگ زود باش
بهش خندیدم
جیهوپ : میرم میرم
پدر : زود باش
رفتم سمت عمارتم داشتم میرفتم که یه صدایی اومد از سمت راست بود سرمو برگردوندم و نگاه کردم شیطان بود دیده نمیتونه بیاد اینجا داره به محافظ ضربه میزنه رفتم وایسادم جلوش
جیهوپ : چیه دیگه نمیتونی بیای اینجا؟
شیطان : این کار کیه؟
جیهوپ : به تو چه
شیطان : کار اون دخترس نه دارم براش صبر کن
جیهوپ : هیچ غلطی نمیتونی بکنی
شیطان : حالا میبینیم
جیهوپ : خفه شو
شیطان : نمیخوام جرعت داری بیا اینور تا بهت نشون بدم
جیهوپ : نمیخوام
شیطان : نمیتونی بیای چون قدرتت از من کمتره
جیهوپ : آره دقیقا همینطوره از کجا فهمیدی؟
شیطان : خفه شو عوضی
جیهوپ : هی هی وحشی نشو اووو یادم رفت تو کلا وحشی هستی
شیطان : به اون دختره بگو نمیتونیه از دستم فرار کنه
جیهوپ : هیچ کاری نمیتونی بکنی فقط باید بشینی و نگاه کنی ، خوش بگذره
رفتم سمت عمارتم
شیطان ویو
با خودش چی فکر کرده من به این راحتیا تسلیم نمیشم اول و آخرش قراره منو هم توی این دنیا قبول کنن همینی که هست رفتم سمت یکی از الاهه ها لعنت بهش همه جارو محافظ گرفته سمت الاهه صحرا رفتم و مشت زدم به دیواره ی محافظ انقدر زدم که اومد
کورولا : چی میخوای ، واسه چی اومدی
۹۳.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.