Part20
Part20
ات ویو
پیاده شدیم و سوار ماشین شدیم و بار هارو گزاشتم صندوق عقب و سوار شدیم و رفتیم سمت خونه
پرش زمانی با خونه................................................................................
پیاده شدم و چمدونم از صندوق در آوردم
ته:بده به من
اصلا بهش اهمیت ندادم و دوییدم تو تا خواستم با انرژی خیلی زیاد بگم که من اومدم یا این افتادم که این خانواده منو نمیخواد همیشه تبعیض قائل میشن و اصلا به من اهمیت نمیدن من دوا دختر عمه دارم که یکی ۱ سال از من کوچیک تره یکیش ۳ ماه پا همدیگه رو خیلی دوست دارین ولی هعییییی مادر بزرگم و پدر بزرگم تبعیض قائل میشن ولی دفقط اونا نیستن همه همه اینکارو میکنن عیبی نداره بقیه دوستم دارن و رفتم تو
ات:سلام من اومدم
کسی اصلا نشنید
ات:سلامممممم من اومدم (بلند و لبخند مصنوعی)
ته ویو
ات دوید سمت خونه ولی یک دفعه وایادولید و فکر میکرد قطعا به اینکه بین اون و بقیه نوه ها فرق میزارن فکر میکنه فسش خوابید و دیگه شوقی نداشت فقط گفت اومدم و رفتم کنارش و با صدای بلند تر گفت که همه نگاهش کردن
مامان:سلام دخترم سلام پسرم بیان بریم اتاقتونو نشون بدم باباتون و پدر بزرگتون رفتن تزئینات جشنو بخرن و مادربزرگتون خوابه
رفتیم بالا من همیشه اینحا اتاق داشتم به رنگ آبی و سفید ولس ات همیشه تو اتاق مهمونی بود چون هیچوقت اتاق درست نمیکردن براش
ات ویو
رفتم تو اتاقی که بهم گفتن سفید بود ولی تختش و میز لوازم آرایشیش و پاتختیش بنفش بود همه وسایلمو یک جا گزاشتم رفتم حموم حوله پوشیم وبعد لوسیون زدمو با حوله خوابم برد
یک قضیهههه دیگه درست شددد🤣🤣
بچه ها دیدم که زیادی از این فیک حمایت نکردین و دوست ندارین بخواطر همین شرطاشو کم میزارم
شرط پارت بعد
لایک ۱۵
کامنت۱۰
ات ویو
پیاده شدیم و سوار ماشین شدیم و بار هارو گزاشتم صندوق عقب و سوار شدیم و رفتیم سمت خونه
پرش زمانی با خونه................................................................................
پیاده شدم و چمدونم از صندوق در آوردم
ته:بده به من
اصلا بهش اهمیت ندادم و دوییدم تو تا خواستم با انرژی خیلی زیاد بگم که من اومدم یا این افتادم که این خانواده منو نمیخواد همیشه تبعیض قائل میشن و اصلا به من اهمیت نمیدن من دوا دختر عمه دارم که یکی ۱ سال از من کوچیک تره یکیش ۳ ماه پا همدیگه رو خیلی دوست دارین ولی هعییییی مادر بزرگم و پدر بزرگم تبعیض قائل میشن ولی دفقط اونا نیستن همه همه اینکارو میکنن عیبی نداره بقیه دوستم دارن و رفتم تو
ات:سلام من اومدم
کسی اصلا نشنید
ات:سلامممممم من اومدم (بلند و لبخند مصنوعی)
ته ویو
ات دوید سمت خونه ولی یک دفعه وایادولید و فکر میکرد قطعا به اینکه بین اون و بقیه نوه ها فرق میزارن فکر میکنه فسش خوابید و دیگه شوقی نداشت فقط گفت اومدم و رفتم کنارش و با صدای بلند تر گفت که همه نگاهش کردن
مامان:سلام دخترم سلام پسرم بیان بریم اتاقتونو نشون بدم باباتون و پدر بزرگتون رفتن تزئینات جشنو بخرن و مادربزرگتون خوابه
رفتیم بالا من همیشه اینحا اتاق داشتم به رنگ آبی و سفید ولس ات همیشه تو اتاق مهمونی بود چون هیچوقت اتاق درست نمیکردن براش
ات ویو
رفتم تو اتاقی که بهم گفتن سفید بود ولی تختش و میز لوازم آرایشیش و پاتختیش بنفش بود همه وسایلمو یک جا گزاشتم رفتم حموم حوله پوشیم وبعد لوسیون زدمو با حوله خوابم برد
یک قضیهههه دیگه درست شددد🤣🤣
بچه ها دیدم که زیادی از این فیک حمایت نکردین و دوست ندارین بخواطر همین شرطاشو کم میزارم
شرط پارت بعد
لایک ۱۵
کامنت۱۰
۴.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.