پارت سیو هفتم
پارت سیو هفتم
ماری**
عم من! من
جک:من چی؟
اونیکس ت اینجا چیگار میکنی!؟
اونیکس:مزاحم خلوتت شدم؟!
پوز خند زد و منم ریدم به خودم
جک:آره که شدی ماری بیا بریم
اونیکس:ن خوشم اومد ،ماری ن ن اشتباه شد ماری خانم بفرمایین ت رو خدا اینقدر پارتنرتو منتظر نزار برو
ودستمو انداخت و با سرعت ازم دور میشد
جک:ماری؟
جک من الان باید برممم
بعدا بهت!...
الان نمیتونم توضیح
عم خدافظ
و زود رفتم تا بهش برسم
اونیکس وایسا!
به روم تفم ننداخت و ادامه داد
اونیکس وایسا اونیکسسسسس!
باتوام!
هی دارم میرم و اون وا نمی ایسته
اونیکس
ببخشید! اونیکسسس وایسااا
غلط کردم "! جون من وایسا!
تا اینو گفتم وایساد
رفتم و زود خودمو بهش رسوندم
نفسم بالا نمیومد
نفس نفس میزدم
اونیکس!
آرنجشو گرفتم تا یکم نفس بگیرم
روشو برگردوند به سمتم
و من بدون دریغ کلی به غلط کردن افتادم
ببخشید! غلط کردم اونکیس لطفا! اصلا بیا بزن منو !
ولی اینجوری نکننن
اونیکس:ماری اونو به من ترجیح دادی !
ننن به خدا اصلا نمیدونستم اونم اینجاس بع
اونیکس:ماری الکی قسم نخور بیشتر حرص میدی منو
ننن به خدا راس میگم به جون ت و من قسم میخورم نمیدونستم اون اینجاس
اونیکس:ماری نمیخوام اینجا با خاک یکسانت کنم با من میای یک کلمه هم حرف نمیزنی و تو خونه تکتک لحظه هایی که اینجا بودی رو توضیح میدی بد دارم برات
و سرمو آوردم پایین از قبول کردن
و رفتیم ماشین اونیکس ماشین خودمو به لنا میگم بیارع
رفتم و نشستم کمربندمو بست و درو محکم کوبید
سوار شد
یه جوری با سرعت میرف که هر لحضه ممکن بود بمیریم
از صندل ماشین و کناره در گرفتم و محکم فشار میدادم از ترس
ماری**
عم من! من
جک:من چی؟
اونیکس ت اینجا چیگار میکنی!؟
اونیکس:مزاحم خلوتت شدم؟!
پوز خند زد و منم ریدم به خودم
جک:آره که شدی ماری بیا بریم
اونیکس:ن خوشم اومد ،ماری ن ن اشتباه شد ماری خانم بفرمایین ت رو خدا اینقدر پارتنرتو منتظر نزار برو
ودستمو انداخت و با سرعت ازم دور میشد
جک:ماری؟
جک من الان باید برممم
بعدا بهت!...
الان نمیتونم توضیح
عم خدافظ
و زود رفتم تا بهش برسم
اونیکس وایسا!
به روم تفم ننداخت و ادامه داد
اونیکس وایسا اونیکسسسسس!
باتوام!
هی دارم میرم و اون وا نمی ایسته
اونیکس
ببخشید! اونیکسسس وایسااا
غلط کردم "! جون من وایسا!
تا اینو گفتم وایساد
رفتم و زود خودمو بهش رسوندم
نفسم بالا نمیومد
نفس نفس میزدم
اونیکس!
آرنجشو گرفتم تا یکم نفس بگیرم
روشو برگردوند به سمتم
و من بدون دریغ کلی به غلط کردن افتادم
ببخشید! غلط کردم اونکیس لطفا! اصلا بیا بزن منو !
ولی اینجوری نکننن
اونیکس:ماری اونو به من ترجیح دادی !
ننن به خدا اصلا نمیدونستم اونم اینجاس بع
اونیکس:ماری الکی قسم نخور بیشتر حرص میدی منو
ننن به خدا راس میگم به جون ت و من قسم میخورم نمیدونستم اون اینجاس
اونیکس:ماری نمیخوام اینجا با خاک یکسانت کنم با من میای یک کلمه هم حرف نمیزنی و تو خونه تکتک لحظه هایی که اینجا بودی رو توضیح میدی بد دارم برات
و سرمو آوردم پایین از قبول کردن
و رفتیم ماشین اونیکس ماشین خودمو به لنا میگم بیارع
رفتم و نشستم کمربندمو بست و درو محکم کوبید
سوار شد
یه جوری با سرعت میرف که هر لحضه ممکن بود بمیریم
از صندل ماشین و کناره در گرفتم و محکم فشار میدادم از ترس
- ۹۵
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط