Pt17
Pt17
سوفیا:چطور تونستی اینکارو باهم بکنی تویه عوضی سوفیا یقه کوک رو گرفت و به دو طرف صورت پسرک میزد کوک:سوفیا آروم باش سوفیا:چرا چرا تو چرا اینجا باید میدیدمت کوک:چرا من تو رو تو این وضع میبینم سوفیا:چطور تونستی منو فراموش کنی اون دختره رو جام بیاری هان دخترک به سینه کوک مشت میزد ولی مشتاش بی جون بودن کوک:کی گفته من تو رو فراموش کردم هان این همه سال فقط تو تو قلبه من بودی اون هرزه ای که اون بیرونه هیچی نبود جز زیر خواب مثل دخترایه دیگه همه بهم خیانت کردن همه رو از دست دادم ولی حالا که پیدات کردم تو نرو سوفیا:تو میدونی من چی کشیدم کوک:آره همشو وقتی فهمیدم دختر کوچولویی که کله سئول رو بخاطرش زیر و رو کردم تو بودی وقتی هر شب مست میکردم وقتی از ته قلبم نا امید بودم الان جلو رومی سوفیا:بهم تجاوز کردی کوک:یادم ننداز یادم ننداز وقتی بهش فکر میکنم حالم بد میشه که به تو دست زدم رو تو دست درازی کردم چون نمیدونستم تویی نمیدونستم وجودت کنارم بوده بفهم هنوزم عاشقتم (اینجارو با داد میگه) سوفیا:عوضی فکر میکنی من عاشقت نیستم خیلی بدی خیلی روزی که رفتی من بودم و گریه هایه هر شبم میشستم تا خود شب بلکه بیایی و بهم سر بزنی کوک:اومدم اومدم ولی خانوم مین بهم گفت تو رو به سرپرستی قبول کردن بعد اون روز منو فرستادن عربستان اونا منو واسه پول میخواستن اونجا قاتل زنجیری شدم اونجا به این حال افتادم سوفیا گریه میکرد و کوک هم اشک میریخت کوک:گریه نکن من اینجام سوفیا به سینه کوک آروم مشت میزد سوفیا:دلم برات تنگ شده بود کوک:من بیشتر پرنسسم من بیشتر کوک دست سوفیا رو گرفت کوک:به دستا خوشگلت بیشتر از این آسیب نزن به چشمایه قشنگت که دلیل زنده بودنمه پشت دستش رو رو گونه دخترک میکشید صورتشو نزدیک صورتش دخترک کرد و لباشو بوسید چون دخترک قدش تا کمی بالا تر از سینه کوک بود کوک باید هم میشد لبا دخترک رو مک میزد دستاشو دور کمر دخترک انداخت و اونو بغل کرد (گیریه کنید فیکا من منبع خالی شدنتونه 🥺)
اینم سه پارته دیگه تا شب سه تا دیگه میزارم
سوفیا:چطور تونستی اینکارو باهم بکنی تویه عوضی سوفیا یقه کوک رو گرفت و به دو طرف صورت پسرک میزد کوک:سوفیا آروم باش سوفیا:چرا چرا تو چرا اینجا باید میدیدمت کوک:چرا من تو رو تو این وضع میبینم سوفیا:چطور تونستی منو فراموش کنی اون دختره رو جام بیاری هان دخترک به سینه کوک مشت میزد ولی مشتاش بی جون بودن کوک:کی گفته من تو رو فراموش کردم هان این همه سال فقط تو تو قلبه من بودی اون هرزه ای که اون بیرونه هیچی نبود جز زیر خواب مثل دخترایه دیگه همه بهم خیانت کردن همه رو از دست دادم ولی حالا که پیدات کردم تو نرو سوفیا:تو میدونی من چی کشیدم کوک:آره همشو وقتی فهمیدم دختر کوچولویی که کله سئول رو بخاطرش زیر و رو کردم تو بودی وقتی هر شب مست میکردم وقتی از ته قلبم نا امید بودم الان جلو رومی سوفیا:بهم تجاوز کردی کوک:یادم ننداز یادم ننداز وقتی بهش فکر میکنم حالم بد میشه که به تو دست زدم رو تو دست درازی کردم چون نمیدونستم تویی نمیدونستم وجودت کنارم بوده بفهم هنوزم عاشقتم (اینجارو با داد میگه) سوفیا:عوضی فکر میکنی من عاشقت نیستم خیلی بدی خیلی روزی که رفتی من بودم و گریه هایه هر شبم میشستم تا خود شب بلکه بیایی و بهم سر بزنی کوک:اومدم اومدم ولی خانوم مین بهم گفت تو رو به سرپرستی قبول کردن بعد اون روز منو فرستادن عربستان اونا منو واسه پول میخواستن اونجا قاتل زنجیری شدم اونجا به این حال افتادم سوفیا گریه میکرد و کوک هم اشک میریخت کوک:گریه نکن من اینجام سوفیا به سینه کوک آروم مشت میزد سوفیا:دلم برات تنگ شده بود کوک:من بیشتر پرنسسم من بیشتر کوک دست سوفیا رو گرفت کوک:به دستا خوشگلت بیشتر از این آسیب نزن به چشمایه قشنگت که دلیل زنده بودنمه پشت دستش رو رو گونه دخترک میکشید صورتشو نزدیک صورتش دخترک کرد و لباشو بوسید چون دخترک قدش تا کمی بالا تر از سینه کوک بود کوک باید هم میشد لبا دخترک رو مک میزد دستاشو دور کمر دخترک انداخت و اونو بغل کرد (گیریه کنید فیکا من منبع خالی شدنتونه 🥺)
اینم سه پارته دیگه تا شب سه تا دیگه میزارم
۱۱.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.