Pt
Pt16
سوفیا قلبش دوباره تیر کشید و راه رفتنش آروم شد و چشاش سیاهی رفت و افتاد زمین کوک به سمت سوفیا رفت کوک:سوفیا(داد) کوک سوفیا رو تو بغلش گرفت و موهاش رو کنار زد کوک:سوفیا چشماتو باز کن کوک اشکاشو پاک کرد و دخترک رو بغل کرد که اون دختره یون بیول رو دید کوک:برو کنار کوک به سمت اتاقش رفت و به جین زنگ زد کوک:هیونگ زود بیا اینجا سوفیا حالش بد شده هیونگ لطفا زود باش جین با تجهیزات پزشکیش اومد به سوفیا سرم وصل کرد و بهش دارو داد و به کمک کوک خورد جین:این دارو واسه قلبشه بهت میدم چند نسخه ازش بگیر چیزی نیست فقط شوکه شده کوک:بهوش میاد دیگه جین:آره براش آرام بخشم تزریق کردم کوک نفسه عمیقی کشید جین:سرمش تموم شد بکش هواست باشه چجوری میکشی کوک:باشه جین رفت بعد چند دقیقه سرم سوفیا تموم شد کوک اونو آروم از دستش در آورد و بعد رفت بیرون کوک:سویانگ سویانگ سویانگ:بله ارباب کوک:مراقبش باش سویانگ:چشم کوک به سمت دخترکی که لباسش تا خر خره باز رفت کوک:کی بهت گفت برگردی یون بیول:وا ددی اون دختره کی بود کوک:به تو ربطی نداره یون بیول:کوک ما که کات نکردیم کوک:هه خوابی ما کات کردیم همون موقع سویانگ اومد سویانگ:ارباب لارا شمارو صدا میکنن کوک میخواست بره که یون بیول دستش رو گرفت یون بیول:هی منو ول میکنی میری پی اون هرزه کوک عصبی شد و سیلی محکمی به صورت دختره زد که افتاد کوک:بار آخرت باشه راجب سوفیا اینطوری حرف میزنی گمشو از خونم بیرون کوک راشو کشید و رفت داخل اتاق سوفیا شد سویانگ رفت بیرون کوک نفهمید ولی دخترک پشت در ایستاده بود وقتی پسرک اومد تو در بسته شد پسرک برگشت و به دختر کوچولو نگاه کرد که یه طرف صورتش به طرفی پرت شد کوک دستشو رو جا دست دخترک گذاشت
سوفیا قلبش دوباره تیر کشید و راه رفتنش آروم شد و چشاش سیاهی رفت و افتاد زمین کوک به سمت سوفیا رفت کوک:سوفیا(داد) کوک سوفیا رو تو بغلش گرفت و موهاش رو کنار زد کوک:سوفیا چشماتو باز کن کوک اشکاشو پاک کرد و دخترک رو بغل کرد که اون دختره یون بیول رو دید کوک:برو کنار کوک به سمت اتاقش رفت و به جین زنگ زد کوک:هیونگ زود بیا اینجا سوفیا حالش بد شده هیونگ لطفا زود باش جین با تجهیزات پزشکیش اومد به سوفیا سرم وصل کرد و بهش دارو داد و به کمک کوک خورد جین:این دارو واسه قلبشه بهت میدم چند نسخه ازش بگیر چیزی نیست فقط شوکه شده کوک:بهوش میاد دیگه جین:آره براش آرام بخشم تزریق کردم کوک نفسه عمیقی کشید جین:سرمش تموم شد بکش هواست باشه چجوری میکشی کوک:باشه جین رفت بعد چند دقیقه سرم سوفیا تموم شد کوک اونو آروم از دستش در آورد و بعد رفت بیرون کوک:سویانگ سویانگ سویانگ:بله ارباب کوک:مراقبش باش سویانگ:چشم کوک به سمت دخترکی که لباسش تا خر خره باز رفت کوک:کی بهت گفت برگردی یون بیول:وا ددی اون دختره کی بود کوک:به تو ربطی نداره یون بیول:کوک ما که کات نکردیم کوک:هه خوابی ما کات کردیم همون موقع سویانگ اومد سویانگ:ارباب لارا شمارو صدا میکنن کوک میخواست بره که یون بیول دستش رو گرفت یون بیول:هی منو ول میکنی میری پی اون هرزه کوک عصبی شد و سیلی محکمی به صورت دختره زد که افتاد کوک:بار آخرت باشه راجب سوفیا اینطوری حرف میزنی گمشو از خونم بیرون کوک راشو کشید و رفت داخل اتاق سوفیا شد سویانگ رفت بیرون کوک نفهمید ولی دخترک پشت در ایستاده بود وقتی پسرک اومد تو در بسته شد پسرک برگشت و به دختر کوچولو نگاه کرد که یه طرف صورتش به طرفی پرت شد کوک دستشو رو جا دست دخترک گذاشت
- ۱۲.۴k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط